گا‌ه‌شماری پیدایش دولت اسرائیل و تحلیل فشرده‌ای از درگیری‌های آن با کشورهای عرب و با فلسطینیان (بخش اول)

اردشیر لطفعلیان ـــ 

میراث ایران، شماره ۱۱۲- تابستان ۱۴۰۳ ـــ 

این مقاله طولانی که ارتباطی با محتوا و مندرجات همیشگی «میراث ایران» ندارد، تنها به پاس همکاری همیشگی نویسنده سختکوش آن با این مجله منتشر میشود.

 

در هفت اکتبر 2023 عناصر وابسته به گروه فلسطینی حماس توانستند با گذشتن از همۀ موانع به ظاهر نفوذناپذیری که اسرائیل با به کار بستن آخرین فناوری‌ها برای پاسداری از امنیت خود بر سر راه‌شان برپا ساخته بود بگذرند، بیش از هزار تن را به قتل رسانند و افزون بر دویست نفر از شهروندان اسرائیلی را، که برخی تابعیت دوگانه داشتند، به اسارات در آورند. این عملیات حیرت جهانیان را برانگیخت و افسانۀ رخنه‌ناپذیر بودن سپر دفاعی اسرائیل را یکسره باطل ساخت.

این غافلگیری بزرگ ضربۀ کاری و گیج‌کننده‌ای بود که بر اعتماد به نفس رهبران سیاسی، فرماندهان نظامی و به طور کلی مردم اسرائیل وارد آمد، چنانکه دولت نتانیاهو آن را مهلک‌ترین مصیبت بعد از هولوکاست برای یهودیان توصیف کرد. این اقدام حماس که شمار بزرگی از مردم غیرنظامی قربانی آن شدند و با سفاکی و بی‌اعتنایی به پاره‌ای معیارهای اخلاقی همراه بود، بی‌شک در خور انتقاد و نکوهش است، امّا به گفتۀ آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل متحد، اقدامی نبود که در خلاء صورت گرفته باشد، بلکه، ریشه در رویداد‌های بعد از تشکیل دولت اسرائیل در خاک فلسطین و چندین دهه اشغالگری و خونریزی و بی‌عدالتی برخاسته از آن داشت.

 با توجه به واکنش‌های انتفام‌جویانۀ اسرائیل در چند دهۀ گذشته طی درگیری‌های مستمر خود با فلسطینی‌ها و کشورهای عرب، انتظار می‌رفت که دولت یهود هرچه زودتر با تمام توان به پاسخ‌گویی برخیزد و در پی ریشه‌کن کردن حماس از غزه با وارد کردن تلفات گسترده به بیش از دومیلیون جمعیت متراکم آنجا و به بار آوردن ویرانی‌های پردامنه در آن باریکۀ خاک برخیزد. این انتظار چندان به طول نیانجامید و عملیات وسیع نظامی اسرائیل با قوت و شدّت هرچه تمام‌تر از راه هوا و زمین در غزه آغاز گردید.

امروز که نزدیک به چهار ماه از یورش نیروهای اسرائیلی در چندین شهر غزه از تهاجم در امان نمانده و هدف بمباران یا حملات سربازان اسرائیلی قرار گرفته‌اند. بهانه این بوده است که حماس از مراکز درمانی به عنوان پناهگاه استفاده می‌کند و دهانۀ بعضی از تونل‌های حماس را باید در بیمارستان‌ها جستجو کرد.

در مدتی نزدیک به چهار ماه که از یورش اسرائیل به غزه می‌گذرد شمار تلفات غیرنظامیان از بیست و شش هزار تن فراتر رفته است. بیشتر مکان‌های مسکونی غزه ویران و بیش از نیمی از ساکنان غزه بی‌خانمان شده‌اند. از فردای عملیات حماس در اسرائیل برق و آب غزه قطع شد و از ورود و دارو و مواد غذایی نیز آنجا جلوگیری به عمل آمد. البته در روزهای بعد اسرائیل زیر فشار آمریکا و جامعۀ جهانی چند ساعت در روز به کامیون‌های حامل مواد غذایی و دارویی از راه مصر اجازۀ ورود به غزه را داد. وضع غزه از نظر آب و برق و منابع حرارتی از هنگام یورش نیروهای اسرائیلی نیز به شدّت بحرانی بوده و بخش بزرگی از اهالی دچار گرسنگی مزمن شده‌اند. گفته می‌شود که بعد از پایان عملیات اسرائیل افزوده بر تلفات ناشی از حملات نظامی و بمباران‌ها باید منتظر مرگ و میر شمار بزرگ دیگری از اهالی به سبب عدم تغذیۀ کافی در دراز مدت بود.

اصولاً انتقام‌جویی خارج از تناسب در قبال دشمنان (که در تورات با اصطلاح عمالیق از آنها یاد شده است) از آموزه‌های اصلی دیانت یهود به شمار می‌رود و نتانیاهو در یکی از سخنرانی‌های نخستین خود خطاب به سربازان اسرائیلی در غزه از یادآوری این آموزۀ دینی به آنان غفلت نورزید. با وجود فشارهای پشت پردۀ آمریکا بر نتانیاهو و دولت افراطی دست راستی او برای تعدیل روش‌های مجازات دسته‌جمعی مردم غزه، تا به حال تغییر چندانی در کشتار غیر نظامیان و ویرانگری گسترده از سوی اسرائیل در غزه پدید نیامده است. شورای امنیت تا کنون چند بار لزوم برقراری آتش بس را در غزه به رأی گذشته ولی هر بار آمریکا با به کار بستن حق وتوی خود از تصویب قطعنامه‌ها جلوگیری کرده است.

آخرین تحول مربوط به این موضوع طرح اتهام نسل‌کشی از جانب آفریقای جنوبی علیه اسرائیل در دیوان بین المللی دادگستری لاهه بود. اسرائیل از دادگاه خواست تا از رسیدگی به دادخواست آفریقای جنوبی خودداری کند، ولی دیوان بین المللی نپذیرفت و خود را برای این کار صالح دانست. دیوان پس از شنیدن ادعانامۀ آفریقای جنوبی و پاسخ اسرائیل، در 11 ژانویه رأی مقدماتی خود را در قالب شش توصیه به اسرائیل صادر کرد.

چکیدۀ توصیه‌ها و مفهوم کلی آنها این است که اسرائیل طی عملیات خود در غزه اهتمام کافی برای این که این عملیات به نسل کشی منجر نشود مبذول نداشته است و کسانی را که مسؤل پیدایش این وضع بوده و هستند به حدّ کافی پاسخگو نساخته و مجازاتی برایشان منظور نداشته است. در این توصیه‌ها اکیداً از اسرائیل خواسته شده که تدابیر فوری برای جلوگیری از تلفات بیشتر به غیرنظامیان برای احتراز از نسل‌کشی به عمل آورد. از آنجا که آفریقانی جنوبی و اسرائیل هر دو عضو کنوانسیون 1948 سازمان ملل متحد به منظور جلوگیری از نسل کشی هستند، تصمیم دیوان لاهه برای اسرائیل الزام است، به این معنی که دولت یهود بنا بر تعهد خود در قبال کنوانسیون باید کوششی به مراتب بیشتر برای جلوگیری از وقوع نسل‌کشی در غزه به عمل آورد. در خلال چند روزی که از صدور رأی دیوان می‌گذرد، اظهار نظرها و تحلیل‌های بسیاری در اطراف آن صورت گرفته است.

با آن که آفریقای جنوبی و محافل هوادار فلسطین آن را یک پیروزی بزرگ برای خود و یک شکست قاطع برای اسرائیل به شمار آورده‌اند، صاحب نظران بی‌طرف ضمن تأیید پیامدهای زیانبار اخلاقی و حیثیتی این تصمیم برای اسرائیل در مورد قابلیت اجرای آن اظهار تردید می‌کنند. دلیل‌شان هم این است که تصمیم دیوان بین‌المللی لاهه برای این که به اجرا درآید باید به تأیید شورای امنیت برسد، حال آنکه آمریکا به رسم معهود خود هر تصمیمی را که به زیان اسرائیل باشد با قاطعیت وتو می‌کند و مانع به اجرا در آمدن آن می‌شود.

آنچه تا کنون می‌توان گفت این که بعد از اعلام رأی مقدماتی دیوان بین‌المللی لاهه، اسرائیل نه تنها تعدیلی در عملیات خود منظور نداشته، بلکه بر شدّت عمل در برخی صحنه‌های جنگ افزوده است. یکی از نمونه‌های آن عملیاتی است که چندین روز است در خان یونس بزرگ‌ترین شهر غزه جریان دارد که تلفات و ویرانی‌های باز هم وسیع‌تری را در غزه موجب شده است.

 بحران کنونی حاصل یک رشته تحولات و رویدادهایی است که از سال‌های پایانی قرن نوزدهم در ارتباط با ایجاد کشوری برای یهودیان جهان و واگذاری خاکی به آنان برای اینکه وطنی از آنِ خود داشته باشند آغاز شد. از آنجا که بدون آگاهی از مسیر این تحولات نمی‌توان تصور دقیق و روشنی از مسئلۀ اسرائیل و فلسطین یا به طور کلِّی اسرائیل و جهان عرب داشت، تشریح فشردۀ مهم‌ترین و تأثیرگذارترین این رویدادها که در زیر آمده است اجتناب ناپذیر می‌شود.

 ۱۸۹۶: بنیانگذاری جنبش صهیونیسم

تئودورهرتسل، روزنامه نگار یهودی مجاری تبار و شهروند امپراتوری پیشین اتریش هنگری، با انتشار جزوه‌ای به نام کشور یهود خواستار اختصاص سرزمینی به یهودیان جهان شد که بتوانند آنجا را میهن خود بنامند و این خود سرآغاز یک جنبش و پا گرفتن یک مکتب فکری شد که به صهیونیسم شهرت یافت. بدیهی است که منظور هرتسل از واژۀ «سرزمین» در جزوه خود همان مکانی بود که در تورات به عنوان محل نشو و نمای یهودیان از آن یاد شده و صهیون هم نام تپه‌ای مشرف بر شهر بیت‌المقدس است.

هرتسل، که از او به نام پدر بنیانگذار اسرائیل و صهیونیسم یاد می‌کنند، در اوت 1897 نخستین کنگرۀ صهیونیست را در شهر بازل، سوئیس، سازمان داد. این کنگره در پایان نشست خود موجودیت «سازمان جهانی صهیونیست» را اعلام داشت و هرتسل به عنوان نخستین رئیس آن برگزیده شد.

در آن هنگام تمامی خاکی که امروز دولت خودگردان فلسطین، نوار غزه و اسرائیل و چندین کشور عرب را در برگرفته است، بخشی از متصرفات امپراتوری عثمانی بود. تئودورهرتسل در 1904 در گذشت، ولی فعالیت‌های او به شرحی که گفته شد از همان سال‌های پایانی قرن نوزدهم به موجی از مهاجرت یهودیان از سرتاسر جهان به سوی فلسطین دامن زد. شمار مهاجران یهودی که در فلسطین سکنی گزیدند، در سال‌های پایانی جنگ بین‌الملل اول به‌اندکی بیش از دویست هزار تن می‌رسید.

1908: پایه‌گذاری «آژانس یهود» و

نقش آن در سازمان دادن یهودیان از سراسر جهان به فلسطین.

گرچه زمینۀ ایجاد «آژانس یهود» در نخستین کنگرۀ جهانی صهیونیسم فراهم آمده بود، ولی تنها در 1908 بود که موجودیت آژانس و فعالیت آن در سطح جهان به منظور کوچاندن شماری هرچه بیشتر از یهودیان به سرزمین فلسطین با پشتیبانی مالی ثروتمندان یهودی و نیز تأثیرگذاری سیاسی یهودیان صهیونیست که در بالاترین سطوح سیاسی برخی از کشورهای اروپایی مانند انگلستان حضور داشتند، آغاز شد. این نهاد تا 1929 دو بار تغییر نام داد ولی در 1929 بار دیگر به وسیلۀ یک یهودی روسی‌تبار به نام چیم وایزمن، که در انگلستان مستقر شده و جایگاه بلندی در دولت انگلیس و نظام سیاسی آن کشور به دست آورده بود تجدید سازمان یافت و به همان نام نخستین خود یعنی «آژانس یهود» باز گشت.

آژانس افزوده بر پیگیری فعالانۀ مهاجرت یهودیان به فلسطین، نمایندگی آنها را در جامعۀ ملل به عهده داشت. بعد از 1933 که هیتلر در آلمان قدرت را به دست گرفت آژانس یهود توانست در مذاکره با مجمع عمومی جامعۀ ملل و انگلستان، که قیمومیت فلسطین را به عهده داشت، سهم مهاجرت سالانۀ یهودیان را به فلسطین افزایش دهد و از این طریق زیربنای ایجاد دولت اسرائیل و نیروی انسانی اولیه را برای انسجام آن فراهم آورد. رئیس بعدی آژانس یهود بن گوریون، یک یهودی لهستانی بود.

آژانس با رهبری بن گوریون به بازوی نیرومندی برای تثبیت روزافزون موقعیت مهاجران یهودی به فلسطین تبدیل شد. او پس از شکل گرفتن دولت اسرائیل به عنوان اولین نخست وزیر کشور نوبنیاد، زمام قدرت را به دست گرفت و در 14 می‌1948 به طور رسمی موجودیت آن را اعلام داشت. بن گوریون تا 1963 در مقام نخست‌وزیری باقی ماند. وزارت دفاع نیز زیر نظر مستقیم وی اداره می‌شد.

نکتۀ درخور یادآوری این که آژانس یهود پس از استقرار در فلسطین هر چند به ظاهر خود را یک نهاد سیاسی و خشونت‌پرهیز نشان می‌داد، ولی در پشت صحنه با چندین گروه تروریستی یهودی که از 1922 در فلسطین فعال شدند و به آدم‌کشی‌های متعدد وحشت‌آفرینی در میان بومیان فلسطینی دست زدند ارتباط مستقیم داشت.

در اینجا توضیحی ضروری می‌نماید و آن این که یهودیان در سطح جهانی از دو تیرۀ اصلی اشکنازی و سفاردیک تشکیل یافته‌اند. اشکنازی‌ها یهودیانی هستند که پیش از قرون وسطی در درّۀ راین و شمال فرانسه ساکن بوده‌اند ولی در جریان جنگ‌های صلیبی و تداوم اقدامات ایذایی نسبت به آنها در غرب و شمال اروپا، به دیگر مناطق آن قاره و بیشتر به‌ویژه اروپای شرقی کوچ کردند و در آنجا مستقر شدند.

یهودیان سفاردیک ولی قرن‌ها در اسپانیا و پرتغال سکنی داشتند. در نیمۀ قرن پانزدهم یک جنبش پردامنۀ ضد عرب و ضد یهود در شبه جزیرۀ ایبری شکل گرفت که به اخراج تمامی عرب‌ها و یهودیان از شبه جزیره انجامید. یهودیان رانده شده از اسپانیا و پرتقال، شمال آفریقا و برخی از سرزمین‌های خاور نزدیک را برای استقرار خود برگزیدند.

از آغاز موجودیت یافتن اسرائیل رشته‌های رهبری به‌طور کلّی در دست یهودیان اشکنازی که بیشتر از اروپای شرقی و روسیه به فلسطین مهاجرت کردند، قرار داشته است و یهودیان سفاردیک به‌ندرت در سطوح بالای رهبری حضور داشته‌اند.

2 نوامبر 1917، انتشار بیانیۀ بالفور

آرتور جیمز بالفور سیاستمدار محافظه‌کار انگلیسی، که پنجاه سال در صحنۀ سیاست کشور خود فعّال بود و از 1902 تا ۱۹۰۵ مقام نخست‌وزیری انگلستان را به عهده داشت، در ۱۹۱۶ به کابینۀ ائتلاافی دیوید لوید جرج پیوست و مسئولیت وزارت امور خارجه را به عهده گرفت.

او در نوامبر 1917، که نخستین جنگ جهانی هنوز در جریان بود ولی قرائنی از شکست آلمان و مهم‌ترین متحدانش یعنی امپراتوری‌های اتریش هنگری و عثمانی به ظهور رسیده بود، بنا به بر توصیۀ چیم وایزمن و ناهوم سوکلو ، دو تن از رهبران صهیونیست انگلستان، نامۀ سرگشاده‌ای خطاب به بارون والتر لیونل روچیلد، بزرگ خاندان روچیلد و بانکدار سرشناس یهودی نوشت که به «بیانیۀ بالفور» شهرت یافت. بالفور مدّت‌ها پیش از آن در ۱۹۰۶ با وایزمن دیدار کرده و زیر تأثیر شخصیّت او قرار گرفته بود.

وی سرانجام در سال 1917 با تکیه بر مسند وزارت امور خارجۀ انگلستان، که در آن هنگام هنوز نخستین قدرت جهان به شمار می‌رفت، پشتیبانی خود را از جنبش صهیونیسم با صدور بیانیه آشکار کرد. در بیانیه حمایت دولت انگلستان از کوشش صهیونیسم جهانی به منظور تشکیل میهنی برای یهودیان در خاک فلسطین به طور رسمی اعلام شد.

در این نکته که بیانیۀ بالفور در برانگیختن رهبران صهیونیست و دلگرمی دادن به آنان برای پی افکندن کشوری از آنِ خود برای یهودیان جهان بسیار تأثیرگذار بود، اتفاق نظر وجود دارد. این بیانیه در واقع آنچه را که در جزوۀ انتشار یافته توسط تئودور هرتسل در ۱۸۹۶ به عنوان هدف جنبش صهیونیسم تعیین شده بود به مرحلۀ تحقق نزدیک کرد. به طوری که از پژوهش‌های مربوط به این موضوع برمی‌آید، بیانیه بالفور پس از غوررسی کافی در هیئت وزیران انگلستان و مشورت با متحدان جنگی آن کشور، به ویژه فرانسه انتشار یافت.

جنگ جهانی اول که در ژوئیۀ ۱۹۱۴ با قتل آرشیدوک فرانتس فردیناند اتریش به دست یکی از اتباع صربستان آغاز شده بود، در نوامبر 1918 با شکست آلمان و متحدانش به پایان رسید. یکی از پیامد‌های مهم این جنگ متلاشی شدن امپراتوری عثمانی و برقراری قیمومیت انگلستان و فرانسه بر متصرفات آن در خاور میانه، مشتمل بر عربستان و اردن و سوریه و عراق امروزی و سرزمین فلسطین بود.

دولت انگلیس پس از انتشار بیانیۀ بالفور در فاصلۀ دو جنگ جهانی با جدیت در صدد ایجاد تسهیلاتی برای مهاجرت یهودیان به فلسطین برآمد. در نتیجۀ پیگیری این سیاست آهنگ این مهاجرت به طرز چشمگیری سرعت گرفت، چنانکه تا پایان جنگ جهانی دوم شمار یهودیانی که در خاک فلسطین استقرار یافتند به حدود ششصد هزار نفر رسید.

در ارتباط با دلایلی که انگلستان را به انتشار بیانیۀ بالفور واداشت، در سطح دانشگاهی پژوهش‌های پردامنه‌ای صورت گرفته است که پرداختن به آنها از حوصلۀ این مقال بیرون است. با این همه بیشتر پژوهشگران دربارۀ چند انگیزه در پشت سر اقدام دولت انگلیس در این زمینه توافق دارند:

– برخی از اعضای وقت هیئت وزیران انگلیس از یهودیان صهیونیست بودند که توانستند اکثریت وزیران کابینه را به قصد ایجاد پیش زمینه‌ای با هدف تشکیل کشوری برای یهودیان در خاک فلسطین با خود هماهنگ سازند.

– اِعمال کنترل بر فلسطین برای انگلیس یک هدف راهبردی بود چون از آن طریق می‌توانست عبور کشتی‌ها را از کانال سوئز در حوزۀ حاکمیّت خود نگاه دارد.

– جانبداری از صهیونیسم و هدف‌های آن سبب می‌شد پشتیبانی یهودیان در روسیه و ایالات متحده تأمین شود و آن دو کشور تا دستیابی به پیروزی در جنگ جهانی اول در کنار انگلستان بمانند.

– فعالیت پردامنۀ کارگزاران (لابی) صهیونیست در اروپا و ارتباطات نزدیک میان آنها و چهره‌های متنفذ در سپهر سیاسی انگلیس طی آن سال‌ها نیز نقش مؤثری در این میان ایفا کرد.

– در آن روزگار یهودیان در بیشتر کشورهای اروپایی در معرض عملیات ایذایی قرار داشتند و انگلستان با صدور بیانیۀ بالفور می‌خواست رفتار متمایزی که نشان دهندۀ همدردی با آنان باشد از خویش نشان دهد.

بیانیۀ بالفور از همان بدو انتشار، مخالفت محافل عرب و رسانه‌های محدودی را که در اختیار داشتند برانگیخت و به تنش‌های عمده‌ای که برخی با خشونت همراه بودند دامن زد، ولی این اقدامات راه به جایی نبرد.

کوتاه سخن آنکه اکثریت آگاهان از بیانیۀ بالفور به عنوان نخستین خشت بنای دولت یهود در فلسطین یاد می‌کنند و فلسطینی‌ها و دولت‌های عرب آن را تسهیل‌کنندۀ افزایش سریع جمعیت یهودی ناحیۀ فلسطین در ظرف دو دهه و توانا ساختن آنها به بیرون راندن شماری نزدیک به هفتصد هزار فلسطینی در 1948 از مکان‌هایی که از دیر باز محل سکونت‌شان بود می‌دانند.

این جریان سرانجام موجودیت یافتن رسمی دولت اسرائیل را در خاک فلسطین به دنبال داشت و این همان رویدادی است که عرب‌ها از آن با اصطلاح «یوم النکبة» یا روز فاجعه یاد می‌کنند.

ادامه دارد