سرزمینی با فرهنگ و مردمانی پویا

سخنی با خوانندگان – شاهرخ احكامی – میراث ایران، شماره ۶۷، پاییز ۱۳۹۱

سرشار از شادی و شعفِ پیروزی‌ها و موفقیت‌های ایرانیان در هفته‌های اخیر در عرصه‌های علمی و ورزشی، _پیروزی بی‌نظیر و چشمگیر قهرمانان ایرانی در المپیك لندن؛ یك‌شبه ستاره درخشان شدن بابك فردوسی، جوانی كه مدیریت هدایت سفینه فضایی «كنجكاوی» به مریخ را داشت؛ و همچنین احراز جایزه سه میلیون دلاری در رشته فیزیك توسط دانشمند ایرانی استاد دانشگاه هاوارد، دكتر نیما اركانی حامد؛ خود را آماده تهیه یادداشت سردبیری می‌كردم و احساس می‌كردم بعد از مدت‌ها یادداشتی خواهم داشت سرشار از احساس غرور و شادی… كه خبر زلزله مخوف و ویرانگر آذربایجان شرقی، مرا مانند میلیون‌ها ایرانی درون و برون مرز، در غم و اندوهی عظیم فرو برد و هم‌زمان به دلایل گوناگون دچار احساس بی‌زاری و تنفر شدم. غم و اندوه و حسرت به خاطر از دست دادن جان‌های عزیزی كه با كوله‌باری از امیدها و آرزوها به زیر خاك رفتند؛ و چه بسیار از آنان كه سرمایه‌های آینده كشورمان بودند.

بی‌زاری و تنفر از آن رو كه زمانی كه سفینه «كنجكاوی» بر سطح مریخ می‌نشیند، در دنیای امروز زلزله‌ای به شدت 2/6 ریشتر، هنوز می‌تواند در كشور ما، به یك فاجعه بزرگ انسانی تبدیل شود. این در حالی است كه در بسیاری از نقاط دنیا زلزله‌ای با این شدت دیگر نمی‌تواند ویرانی عظیمی را سبب گردد، چرا كه مسؤولان ذیربط می‌كوشند به خاطر حفظ جان مردم‌شان با پیش بینی احتمال زلزله، مقاومت ساختمان‌ها و بناهای جدید را گاهاً تا 11 درجه ریشتر محاسبه نمایند. این، برای هر ایرانی میهن‌پرستی واقعاً غم‌انگیز است كه در كشوری نظیر ایران با آن همه درآمدهای نفتی و غیره، و با وجود بارها و بارها تجربه‌های تلخ زلزله درنقاط مختلف كشور، هنوز اقدامات ضروری برای كاهش خسارات جانی و مالی این فاجعه‌های طبیعی انجام نگرفته و در ساختمان بناها پیش‌بینی‌های لازم صورت نمی‌گیرد.

غم‌انگیز است كه از یك سو ثروت ناشی از نفت و سایر منابع این سرزمین به تاراج می‌رود و از سوی دیگر با لج‌بازی و كینه‌وزی‌های كودكانه و بی‌خردانه هر آن مملكت را در معرض باد و طوفان جنگ قرار می‌دهند و در این میان زندگی مردم بی‌گناه ایران زیر بارش گلوله و بمب به نابودی كشیده می‌شود. در حالی كه این كشمكش‌ها ادامه دارد و بسیاری از مردم به خاطر تحریم‌ها و گرانی‌ برای تهیه نان شب با دشواری‌های زیادی روبرو هستند، تمام هم و غم مسؤولان امور به حفاظت و حمایت بشار اسد است كه هر روز در تخریب و ویرانی كشورش و قتل عام مردم، بی‌رحمانه به هر جنایتی دست می‌زند.

خشم و ناراحتی شدید مردم بی‌گناه و زلزله‌زده آذربایجان در آن است كه در 24 ساعت اول وقوع زلزله، رسانه‌های داخلی ایرانی با خونسردی و بی‌اعتنایی تكان‌دهنده‌ای از اطلاع رسانی به مردم رحیم و انسان‌دوست ایران پرهیز می‌كردند. مردمی كه آماده بودند برای كمك به هموطنان مصیبت دیده خود، هرچه در توان دارند در طَبََق اخلاص بگذارند، چیزی كه بارها در شرایط مشابه از ایرانیان دیده شده است. داده نشده بود. و این در حالی بود كه رسانه‌های خارجی و ایرانیان عزیز داخل و خارج كشور، مرتب از طریق اینترنت، توییتر و فیس‌بوك جهانیان را از جزییات این فاجعه با خبر می‌ساختند. درد اینجاست كه اگر اسد كمك می‌خواست، سریع‌تر به او جواب داده می‌شد تا زلزله‌زدگان و آوارگان مظلوم و محروم آذربایجان شرقی…. زهی تأسف!

دردا كه 33 سال است مردم ما به خاطر زورگویی و زورمداری عده‌ای برای حفظ مقام و قدرت‌، در شرایط بسیار دشواری زندگی می‌كنند و هر روز دریغ پارسال را می‌خورند. از جمله زنان رشید و دلاور ایران كه سال‌هاست آماج این زورگویی‌ها و تبعیضات جنسی قرار گرفته‌اند ولی همواره در صف اول مبارزه با این اجحاف‌ها و زورگویی‌ها بوده‌اند و موفقیت‌های چشمگیری را نصیب خود كرده‌ و در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی واجتماعی حضوری قابل توجه یافته‌اند. ولی حالا پس از 33 سال و حضور 51درصدی دختران و زنان در مراكز دانشگاهی، درهای دانشكده‌ها و مدارس كم‌كم بر روی آنها بسته می‌شود و از تحصیل در بسیاری از رشته‌های دانشگاهی محروم می‌شوند… شاید حاكمان ایران به خاطر پرده‌پوشی میلیاردها دلار دزدی و چپاول سركردگان حاكم، فراری دادن بسیاری از آنها به خارج و محاكمات فرمایشی، مسأله حجاب و دانشگاه و دختران و زنان را پیش كشیده‌اند تا مردم دزدان و چپاولگران را از یاد ببرند….

در حالی كه بیشتر دنیا علیه رژیم كنونی قد علم كرده‌اند و دولت‌های غربی هم به خیال آن كه با تحریم‌های اقتصادی، به رژیم فشار بیشتری می‌آورند، غافل از آن‌اند همان طور كه آقای جان لیمبرت در مصاحبه‌اش در این شماره می‌گوید، این فشارهای اقتصادی مردم را بیشتر درگیر نان شب‌شان می‌كند و كمكی در به زانو درآوردن رژیم نخواهد بود، بلكه تسلط حاكمان را بر مردم ستمدیده قوی‌تر می‌كند. مگر نه این كه با طولانی‌تر شدن جنگ تحمیلی عراق با ایران، با بیش از یك میلیون كشته و معلول در ایران و پراكنده و فراری شدن مخالفان رژیم، پایه‌های رژیم استوارتر شد. متأسفانه امروز مردم روز و شب با فقر و استیصال خود دست و پنجه نرم می‌كنند. اگر هدف غرب برانداختن این رژیم است، بی‌راهه را در پیش گرفته‌…

به هر حال برگردیم به اصل ماجرا، مسأله درماندگی و احساس شرمی كه همه ما در برابر عزیزان زلزله‌زده داریم و این كه چگونه و از چه راهی می‌توان از خسارت و ویرانی زلزله‌های بعدی تا حدی كاست. در ابتدا نوشتم كه پیش از وقوع زلزله، هفته‌های خوب و شادی برای بسیاری از ما ایرانیان بود. ستارگان ورزش ایران در مسابقات المپیك درخشیدند و برای اولین بار در المپیك، با وجود چند حق‌كشی و داوری ناعادلانه، با دوازده مدال، رتبه هفدهم را بین 204 كشور در دنیا به دست آوردند. یكی از تكان‌دهنده‌ترین و زیباترین تصاویر در مسابقات المپیك، كه متأسفانه در رسانه‌های مهم آمریكا نشان داده نشد، برخورد دوستانه‌ی دو قهرمان كشتی ایرانی و آمریكایی، برندگان مدال‌های نقره و طلا، بود كه روی سكوی پیروزی دست‌های دوستی و صلح را بر شانه و كمر یكدیگر گذاردند. آنچه را این عكس به تصویر كشیده نمی‌شود با هزاران جمله بیان كرد….این قهرمانان كه در روی تشك كشتی باهم رقابت كردند، ولی خارج از تشك، با گذاشتن صمیمانه دست‌های خود بر شانه‌ی یكدیگر، نشان دادند كه دشمن یكدیگر نیستند، بلكه انسان‌هایی هستند كه قدر و ارزش زحمات وتلاش‌خود را می‌دانند و به مردم و كشور خود عشق می‌ورزند. برای بسیاری این به این معناست كه ملت‌ها با یكدیگر خصومت و دشمنی ندارند و ایرانیان، آمریكایی‌ها را دوست دارند و به مردم آمریكا با دیدی پر از محبت و دوستی و صمیمت نگاه می‌كنند. این دولت‌ها هستند كه به جنگ و تحریكات خانمانسوز مشغول هستند. مردم آمریكا باید بدانند كه در زمان جنایت دلخراش 11 سپتامبر، اولین مردمی كه برای قربانیان آن حادثه شرم‌آور به یاد قربانیان شمع روشن كردند، زنان و مردان ایران در ایران بودند…. پس بایستی انتظار داشت كه روزی این دولتمردان دست از خودخواهی و خودكامگی بردارند و ایران و آمریكا دوست و متحد گردند. آرزوی من این است كه روحیه منعكس شده در این عكس مانع حمله نظامی به ایران، كه این روزها بسیار از آن سخن می‌رود، شود. همه می‌دانیم هر اقدام نظامی می‌تواند تمام حس دوستی واقعی‌ی را كه بین مردم ایران و آمریكا وجود دارد، از بین ببرد و عاقبت چنین خصومتی ویرانی سرزمین‌ها و نابودی انسان‌ها است.

روزی كه سفینه «كنجكاوی» پس از هشت ماه بر سطح مریخ نشست، با كمال تعجب نظیر بسیاری دیگر برابر تلویزیون میخكوب بودم كه دیدم یك جوان خندان و بشاش در میان صدها مسؤول هدایت این سفینه به مریخ، از همه چشمگیرتر است و دوربین تلویزیون‌ها متوجه او هستند. او كه با آرایش خاص موها و ستاره‌هایی كه بر كف سرش نقاشی شده، توجه بیشتری را جلب می‌كند، كسی نبود جز بابك فردوسی، دانشمند ایرانی ناسا كه مدیر برنامه هدایت سفینه كنجكاوی به مریخ بوده است. در واقع كنار فرود موفقیت آمیز سفینه كنجكاوی بر سطح مریخ، خبرسازترین چهره سازمان ناسا بابك فردوسی بود… اما جالب آن كه هیچیك از خبرگزاری‌ها، حرفی از ریشه آبا و اجدادی بابك فردوسی به میان نیاوردند. از نظر آمریكاییانی كه گزارش مربوط به به این موفقیت علمی و فضایی را تماشا می‌كردند، او، فقط «بابك فردوسی» بود با آن آرایش موی و چهره بشاش سرشار از نیروی جوانی. شاید هم از بسیاری جهات می‌بایست همین گونه باشد. یعنی صرفنظر از ریشه بومی و قومی و نژادی، وقتی كسی شهروند آمریكا شد، او فقط به عنوان یك آمریكایی شناخته می‌شود. اما در حالی كه در مقام یك ایرانی، بیش از دیگران احساس افتخار و سربلندی می‌كردم، به این فكر بودم كه اگر خدای ناكرده این جوان مرتكب دزدی، تیراندازی، چاقوكشی و یا هر كار خلاف دیگری شده بود، فوراً ریشه ایرانی‌ و مذهبی‌اش خوراك تبلیغاتی هفته‌ها و شاید ماه‌های رسانه‌های غربی می‌شد، و لی حالا انگار نه انگاركه ….

همه می‌دانیم در حالی كه به میراث ایرانی خود می‌بالیم، ولی مذهب و ریشه‌ی آبا و اجدادی یك مسأله كاملاً شخصی است، و مسلماً اگر هموطنی كار خلاف و غیرقانونی انجام دهد، نه تنها موجب تأسف است، بلكه به حیثیت هم‌كیشان و هم‌وطنان خود نیز لطمه می‌زند. تبلیغات دروغ و برچسب زدن و تهمت‌های ناروا، كه باعث نفاق و تضعیف مردم می‌شود، باید متوقف شود. به هر حال جا دارد تا نشریات محلی ایرانی در اطلاع رسانی دستاوردهای افتخارآفرین ایرانیان در سراسر دنیا فعال باشند. در این زمینه باعث افتخار «میراث ایران» است كه همواره پیشگام بوده و موفقیت‌های ایرانیان در هر گوشه دنیا را پوشش درخوری داده است.

جوانان ما روز به روز پیروزی‌های بزرگی را نصیب خود می‌كنند و مایه خوشبختی است كه میراث ایرانی نه تنها در حال از بین رفتن و نابودی نیست، بلكه در حال درخشش است. خواندن مصاحبه سیامك فرح بخشیان، جوانی كه در كنار موفقیت‌های چشمگیرش در دنیای تكنولوژی، عشق و علاقه‌ به ایران و فرهنگ ایران را آگاهانه حفظ كرده، مرا به آینده بیشتر امیدوار می‌كند. دراین شماره غم‌ها و شادی‌های‌مان درهم آمیخته‌اند، امیدوارم روزی برسد كه شادی‌ها به دردها و نگرانی‌ها بچربد…
به امید آن روز