۲۸ اردیبهشت روز خیام بزرگ

ژاله دفتریان

در دایره‌ی سپهر ناپیدا غُور

جامی است که جمله را چِشانند به دُور

نوبت چو به دُورِ تو رِسَد، آه مَکِش

مِی نوش به خوش‌دلی که دُور است به جُور

 ۲۸ اردیبهشت، روز خیام بزرگ است. سخن گفتن در باره‌ی این بزرگ مردِ دانشمندِ ایرانی، که جهانی در برابر دانش و هنرِ سُرایندگیِ او سر کرنش فرود آورده‌اند، کاری است کارِستان. از این‌رو من تنها به بازگو کردن یکی دو دیدگاه از خیام‌شناسان بسنده می‌کنم. این گلچینی است از نوشته‌های چند تن که هر یک در جایگاهِ خود فرزانِگانی برجسته هستند.

این بحرِ وجود آمده بیرون زِ نُهُفت 

کس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفت

هر کس سخنی از سرِ سودا گفتند

زان‌روی که هست، کس نمی‌داند گفت

* این چهارپاره از خیام بزرگ را در نخستین بخشِ نسکی زیرِ نامِ رباعی‌های خیام که به کوششِ پروفسور حسین صادقی فراهم شده است، می‌خوانیم. 

پروفسور حسین صادقی، که خود پزشکی ورزیده و شناخته شده در جهان پزشکی و همشهری خیام بزرگ است، به برگردان چهارپاره‌های (رباعیاتِ) خیام، دست زده و نسکی ارزنده بیرون داده که در آن، چهارپاره‌های این بزرگ مرد، به چهار زبان؛ فارسی، فرانسه، انگلیسی و عربی نوشته شده است. 

* در سال ۱۹۹۹ یونسکو یادبودِ خیام بزرگ را گرامی داشت و در آغازِ برنامه فدریکو مایور زاراگوا Federico Mayor Zaragoza مدیر کل سازمان فرهنگی یونسکو از نسکی سخن گفت که به کوشاییِ دکتر حسین صادقی گردآوری و چاپ و پخش شده بود.

* پیرامون نهصد سال پیش در بخشی از خاک ایران که پایگاهِ شماری از زبان‌ها و سنت‌های ماناکی (یا معنویِ) اروپا و آسیا بوده است، عمر خیام رخت از جهان بربست. سُروده‌های او زمان و مکان را در نَوَردیده است. چگونه است که یک رایشگر (ریاضی‌دان) که هم‌زمان؛ ستاره‌شناس، گیتیک (فیزیک)دان، فرزانه و سُراینده هم بوده است، بتواند همچنان رایشگر (ریاضی‌دان) بماند؟

همانگونه که کوشش‌های دانشی (یا علمیِ) او، او را به نوآوری و پژوهش در آنچه تا آن زمان ناشناخته بود، رهنمون گشت، سُردوه‌هایش نیز او را از گروهِ سرایندگانِ سنتیِ ستایشگران (یا مدیحه‌گویان) فراتر بُرد، تا رویِ خود را به سویِ بی‌کران (یا بی نهایت) بِگردانَد، و زمین و زمان (یا کائنات) را زیرِ پرسش بِبَرد و درباره‌ی درونمایه‌ی زندگی به‌اندیشه بنشیند.

در باره‌ی آنچه که پیوندی با سروده‌های او دارد، چگونه می‌توان شیفته‌ی آن آمیزه‌ی فرزانگی نشد که آبشخورِ خود را از عشق به زندگی، از عشق به زیبایی، از عشق به پرهام (طبیعت)، از عشق به آدمی‌گری (بشریت) می‌گیرد!

* یکی از کسانِ دیگری که در باره‌ی خیام بزرگ به پژوهشی گسترده دست زده، صادق هدایت می‌باشد. دانستنی است بدانیم که پیش از صادق هدایت و فروغی کسی به انبوهِ چهار پاره‌های خیام بَد گمان نشده و یا اگر هم شده در پی بررسی برنیامده که هیچ، به روی خود هم نیاورده و بسیار ساده از روی آن گذشته است. تا پیش از بررسی‌های این دو، تو گویی هر چه در نسک‌ها و از زبانِ خیام نوشته شده، همان چهارپاره‌هایی است که خود او سروده است.

در این باره، در نسک ترانه‌های خیام، صادق هدایت می‌نویسد: « کتاب رباعیاتی که به اسم خیام معروف است و در دسترس همه می‌باشد، مجموعه‌ای است که عموماً هشتاد الی هزار و دویست رباعی را، کم و بیش در بر دارد؛ اما همه‌ی آنها تقریباً جُنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل می‌دهند. حال اگر یکی از این نسخه‌های رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افکار متضاد، به مضمون‌های گوناگون و به موضوع‌های قدیم و جدید برمی‌خوریم؛ بطوری که اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مَسلَک و عقیده‌ی خود را عوض کرده باشد، قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل: الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بَنگی، شهوت‌پرستی، مادی، مرتاضی، رِندی و قالشی، المذهبی، خدایی، وافوری … آیا ممکن است یک نفر این‌همه مراحل و حالت مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضی‌دان و منجم هم باشد؟

پس تکلیف ما در مقابل این آش درهم جوش چیست؟ اگر به شرح حال خیام در کتب قُدما هم رجوع بکنیم، به همین اختلاف نظر برمی‌خوریم. این اختلافی است که همیشه در اطراف افکار بزرگ روی می‌دهد. ولی اشتباه مهم از آنجا ناشی شده که چنان‌که باید، خیام شناخته نشده و افسانه‌هایی که راجع به او شایع کرده‌اند، این اِشکال را در انتخاب رباعیات او تولید کرده است.

یکی از کتاب‌هایی که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده، مُرصادالعباد تألیف نجم‌الدین رازی می‌باشد که در سنه‌ی ۶۲۰-۶۲۱ تألیف شده. این کتاب وثیقه‌ی بزرگی است، زیرا نویسنده‌ی آن صوفیِ متعصبی بوده از این لحاظ به عقاید خیام به نظر بُطلان نگریسته و نسبتِ فلسفی و دهری و طبیعی به او می‌دهد و می‌گوید:

«…که ثمره‌ی نظر، ایمان‌ست و ثمره‌ی قدم، عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی، از این دو مقام محروم‌اند و سرگشته و گم گشته‌اند. یکی از فضلا که به نزد نابینایان به فضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است، از غایت حیرت و ضلالت این بیت را می‌گوید، رباعی:

در دایره‌ای کامدن و رفتن ماست

آن را نه بِدایت، نه نهایت پیداست

کس می‌نَزَند دَمی درین عالم راست

کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

قضاوت این شخص ارزش مخصوصی در شناسانیدنِ فکر و فلسفه‌ی خیام دارد. مؤلفِ صوفی مَشرب از نیشِ زبان و فحش نسبت به خیام خودداری نکرده است.

آیا این خود دلیلِ کافی نیست که خیام نه تنها صوفی و مذهبی نبوده، بلکه برعکس یکی از دشمنانِ ترسناک این فرقه به شمار می‌آمده؟

مشکل دیگری که باید حل بشود این است که می‌گویند خیام به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شراب‌خوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر، سعادت، رفیق او شده راهی به سوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده‌گساری بوده که ناگاه باد تندی وزیدن می‌گیرد و کوزه‌ی شراب روی زمین می‌افتد و می‌شِکَند. آن‌وقت خیام برآشفته به خدا می‌گوید:

ابریق مِیِ مرا شکستی، رَبّی

بر من دَرِ عیش را ببستی، رَبّی

من مِی خورم و تو می‌کنی بَد مَستی

خاکم به دَهَن مگر که مَستی، رَبّی

خدا او را غضب می‌کند. فوراً صورت خیام سیاه می‌شود و خیام دوباره می‌گوید:

ناکرده گناه، در جهان کیست؟ بگو 

آن‌کس که گُنه نکرده، چون زیست؟ بگو 

من بد کنم و تو بد مکافات دهی!

پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو

خدا هم او را می‌بخشد، رویش درخشیدن می‌گیرد، قلبش روشن می‌شود و بعد می‌گوید: خدایا مرا به سوی خودت بخوان! آن‌وقت مرغ روح از بدنش پرواز می‌کند!

این حکایتِ معجزه‌آسای، مضحک، بدتر از فحش‌های نجم‌الدین رازی، به مقامِ خیام توهین می‌کند. افسانه‌ی بچِگانه‌ای است که از روی ناشیگری بهم بافته‌اند. آیا می‌توانیم بگوییم گوینده‌ی آن رباعیِ‌های محکمِ فلسفی که با هزار زخم زبان و نیشخندهای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک می‌ریزد و از همان خدایی که محکوم کرده به زبانِ لغاتِ آخوندی استغاثه می‌طلبد؟ شاید یک نفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها، این حکایت را ساخته تا اگر کسی به رباعیاتِ تند او بربخورد، به نظرِ عفو و بخشایش به گوینده‌ی آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد!

* دکتر محمدعلی فروغی نسکی نوشته به نام رباعیات حکیم خیام نیشابوری که در پیشگفتار آن، این چهارپاره از نخستین چهارپاره‌هایی است که در این نسک آورده شده است:

با این دو سه نادان که چنین می‌دانند 

از جهل که دانای جهان ایشان‌اند

خر باش که این جماعت از فرط خری

هرگونه خر است، کافرش می‌خوانند

در این نسک که در سال ۱۳۲۱ چاپ شده است. در بخشی از پیشگفتارش در باره‌ی خیام بزرگ می‌خوانیم:

«تفصیل زندگانی خیام مانند احوال همه‌ی بزرگان ما مجهول است. آنچه یقین است این است که در ۴۶۷ در سلطنت جلاالدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام‌الملک چون خواستند ترتیب تقویم یعنی محاسبه‌ی سال و ماه را موافق قواعد نجومی به درستی معین کنند، هیأتی از دانشمندان اهل فنِ هیئت و نجوم را برای این مقصود برگزیدند و مأمور ساختند تا محاسبه را ترتیب دادند و آن درست‌ترین محاسبه‌ی سال شماری و معروف به تقویم جلالی است. خیام اگرچه در درجه‌ی اولِ از علم و فضل بوده است، عامه‌ی مردم او را به سبب رباعیاتش می‌شناسند و جای بسی تأسف است که هرچند خیام را این رباعیات نامی ساخته، مردمِ ما از عارف و عامی قدر او را ندانسته و تصوراتی در باره‌ی او کرده‌اند که می‌توان گفت مظلوم شده است. عابدان و مقدسانِ خشک مغز، کلمات او را کفرآمیز دانسته و عامه‌ی مردم او را شراب‌خوار پنداشته و به اشعار او فقط از نظر ترغیب به میخوارگی نگریسته‌اند و جماعتی به همین جهت و بنا بر این‌که او را بی‌اعتقاد به مبدأ و معاد فرض کرده‌اند، هواخواه او شده‌اند و مقدسین از آن‌رو ملعونش شمرده‌اند. و بعضی برای اینکه او را از مَردودی بیرون آورند، این افسانه را ساخته‌اند. در اینجا دکتر محمدعلی فروغی نیز همان داستانی را بازگو می‌کند که صادق هدایت آن را در نسک ترانه‌های خیام آورده است.

و اما کسانی که خیام را میخواره دانسته و بی‌اعتقاد پنداشته‌اند، در اشعار و احوالِ او تعمق لازم نکرده‌اند یا مانند غزالی معتقد بوده‌اند بر این‌که: هر کس حکیم است، کافر است. 

سال‌شمار جلالی که با کوشش گروهی از اخترشناسان ایرانی و به سرپرستیِ خیام بزرگ درست شده است، هر ۱۷هزار سال یک روز از خورشید پیشی می‌گیرد. در جایی که سال‌شمار اروپاییان هر ۳هزار سال یک روز از خورشید پیش می‌زند.

می‌دانیم که امثال شیخ الرئیس ابوعلی سینا به این درد مبتلا بوده و این رباعی را از قول آن فیلسوف یگانه نقل کرده‌اند:

کفرِ چو منی، گزاف و آسان نَبُود

محکم‌تر از ایمان من، ایمان نَبُود

در دهر یکی چون من و آن‌هم کافر؟

پس در همه دهر یک مسلمان نَبُود

دریغ و دردا که دانشمندان و فرهیختگان ما در همه‌ی دورانِ پس از اسلام با چنین خشک مغزهایی می‌باید سر و کله می‌زدند و چه روزگاری را می‌گذرانیدند و می‌گذرانند! تا کِی شَود که سرزمین ما از چنگال این نابخردان آسوده گردد. 

آیا چنین روزی فراخواهد رسید؟ 

* به همانگونه که بیشترین خیام شناسانِ راستین مانند صادق هدایت و محمدعلی فروغی یادآور شده‌اند، اندیشه‌های ژرفِ خیام بزرگ کم‌تر شناخته شده است. از این رو جا دارد که سروده‌های او باز هم بررسی و بازشکافی شوند تا شاید دری از جهان بینی او به روی شیفتگانش باز شود. ببینیم او چگونه بی‌نیازی را به ما می‌آموزد و یادآور می‌شود که خود فروختن برای به دست آوردن پولی چند ما را تا به پایه‌ی جانوران، پست و خوار می‌کند. آنجا که می‌سراید:

تا چند کنی خدمتِ دونان و خسان

جان بر سرِ هر طعمه مَنِه چون مگسان

نانی به دو روز خور، مَکِش مَنتِ کس

خون دلِ خود خوری، بِه از نانِ کَسان

و یا 

قانع به یک استخوان، چو کرکس بودن

به زان‌که طُفیلِ خوانِ ناکس بودن

با نانِ جوینِ خویش حقّا که بِه است

کالوده به پالوده‌ی هر خس بودن

یا آنجا که به ما می‌آموزد که این جهان ناپایدار است و می‌گوید:

ای دیده، اگر کور نه ای، گور ببین

وین عالمِ پُر فتنه و پُر شور ببین

شاهان و سران و سروران زیرِ گِلَ‌اند

روهای چو مَه در دهن مور ببین

و نیز می‌سراید:

قومی متفکرند اندر رَهِ دین

قومی به گمان فتاده در راهِ یقین

می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بی‌خبران، راه نه آن‌ست و نه این