جعفر سپهری
مارتین فرنج، نماینده کمپانی هند شرقی در بصره، طی نامهای در پنجم و شانزدهم ژوئن 5371 برای دفتر مرکزی کمپانی در لندن چنین مینویسد: «ایرانیان پس از آگاهی از اوضاع و احوال اینجا (بصره) با سه کشتی، پنجاه شناور بزرگ و تعداد زیادی قایق به داخل رودخانه [اروند رود] آمدند، یک واحد از نیروهای زمینی آنان نیز تحت فرماندهی لطیفخان که مطمئن بود به زودی بر اینجا چیره خواهد شد [به بصره] یورش آوردند. پاشای بصره، که بیش از سه برابر نیروهای ایران سرباز در اختیار داشت، از دو کشتی رویال جورج و دینفریگیت (دو کشتی کرایهای کمپانی هند شرقی که در آن هنگام در بندر بصره لنگر انداخته بودند) درخواست مقابله با کشتیهای ایران را داد. ما به او یادآور شدیم که با ایرانیان روابط دوستانهای داریم و بسیاری از آنان در استخدام کمپانی معظم [هند شرقی] هستند، بنابراین ما بدون آنکه خود را در معرض خطر قرار دهیم و موجب نارضایتی ایرانیان شویم نمیتوانیم برضد آنان کاری انجام دهیم.
پاشا مختصر ومفید به ما گفت، شرایط موجود ضرورت چنین اقدامی را ایجاب میکند. حال اگر نتواند کشتیها را به خوبی و خوشی بگیرد، معنی آن این است که باید به زور بستاند و همین کار را هم کرد… ما فکر کردیم صلاح در این است که کشتیها را واگذار نماییم، زیرا در غیر این صورت همه ما قتل عام میشدیم. کشتیها از رودخانه سرازیر شدند و در پنج لیگی شهر با ناوگان ایران، که به وسیله دو آتشبار مستقر در باریکترین جای رودخانه پشتیبانی میشدند روبه رو گردید. بنابراین کشتیها نمیتوانستند خود را به ناوگان ایران نزدیک کنند، مگر اینکه نخست متحمل ضربات آتشبارها شوند. از این رو افراد ما تا آنجا که میتوانستند درنگ کردند، لیکن… پاشا خود را به عرشه کشتی رویال جورج رسانید و فرمان اکید داد تا به آتشبارها حمله شود. بدین ترتیب شلیک [توپخانه] آغاز شد و تمام آن روز و دو روز پس از آن ادامه یافت. مهارت ایرانیان در نبرد دریایی همه ما را تحت تأثیر قرار داده بود. در طول این مدت ایرانیان متحمل خسارات عمده شدند و به دنبال از دست دادن عده زیادی از نفرهای خویش شبانه عقب نشستند. به کشتیهای انگلیس هم خساراتی وارد شد. بیش از پنجاه گلوله توپ به بدنه کشتیها اصابت کرده بود و دکلها و چوبهای افقی بادبانها نیز آسیب دیده بود. پاشا گزارش عملیات را، همراه با مدح و ثنای بسیار به جنابعالی، گسیل داشت و نامهای نیز در همین مورد برای آرل آوکینول (سفیر انگلیس در قسطنطنیه) فرستاد. این عملیات بدون شک مشعشعانه بود، ولی من آرزو میکردم که علیه ملت دیگری صورت میگرفت. هرچند معتقدم هنگامی که [ایرانیان] بدانند که ما را مجبور به جنگ با آنان کردهاند، با بزرگمنشی و واقعبینی که در آنها سراغ دارم، به ما حق خواهند داد».
در نامه دیگری، فرنچ با عبارات همانندی میافزاید که پاشا پس از ضبط دو کشتی، درعرشه هریک دویست سرباز، برای کنترل ناویان گمارده بود. نماینده [کمپانی هند شرقی انگلیس] در بندرعباس، به نام ویلیام کوکل با تجربه و آشنایی که به خلق و خوی آتشین نادر داشت، این حادثه را بسیار جدی گرفت و به دنبال راهحل شتافت. او که در جستجوی راهحلی برای جلوگیری از هر گونه نکوهش و شاید مجازات احتمالی بود، بهتر آن دید که گزارش کامل وقایع رخداده را برای محمدتقی خان، بیگلربیگی فارس ارسال دارد. کوکل مینویسد، اگر لطیف خان از پیش او را از مقصود خود در مورد یورش به بصره آگاه کرده بود، وی پیش از آن دو کشتی انگلیسی را از بندر بصره خارج میکرد. همچنین گزارش را با تأکید بر این حقیقت که مارتین فرنچ، افسران و ناویان کشتیها بر خلاف میل و به زور به این عملیات کشانده شدهاند به پایان میرساند. بیگلربیگی پاسخ میدهد که گزارش نماینده با گزارش لطیفخان که در آن فرنچ مقصر اصلی شناخته شده است، بسیار تفاوت دارد: «کما اینکه او امروز به خاطر اینکه همه پادشاهان روی زمین و از آن جمله سلطان عثمانی خواب راحت ندارند و از ترس خان بزرگ (نادر) برخود میلرزند شکر خدا را به جا آورد. او نمیتواند تصور کند که چه چیزی باعث حماقت نماینده ما شده است… که خود و کمپانی معظم را در معرض نابودی قرار دهد.» وی در پایان تهدید می کند: «خان بزرگ چنان حلقهای به گوشهای ما خواهد انداخت که تا روز قیامت از یادمان نرود».
نادر از شنیدن خبر این شکست بسیار خشمناک شد، ولی خشم او تنها متوجه کمپانی هند شرقی نبود. او لطیفخان را از مقام خویش برکنار کرد و یادآور شد که او نمیبایست پیش از اینکه نیروهای زمینی را برای همکاری با خود آماده سازد به عثمانیها حمله کند. شایعات مربوط به خشم و غضب [نادر] باعث گردید تا نماینده و هیئت نمایندگی [کمپانی هند شرقی انگلیس] در بندرعباس به طور جدی به فکر تخلیه محل و انبارهای نمایندگی و انتقال اموال به کشتیهای خود شوند، لیکن بالاخره این موضوع به پایان رسید. نادر نقشههای بلندپروازانهای در سر داشت که تنها با داشتن یک ناوگان اجرا شدنی بود. او به دنبال احیای امپراتوری باستانی و با عظمت ایران بود و برای این نبرد مقدس نیاز به ناوگان دریایی داشت. در آن زمان او بدون کمک کمپانی نمیتوانست کشتیهای لازم را به دست آورد.
در پاییز سال بعد که کمپانی سر سازگاری بیشتری پیدا کرد، با خرید دو کشتی چهارصد تنی هر یک مجهز به بیست توپ به شرط پرداخت فوری قیمت آنها یعنی هشت هزار تومان (حدود ۰۰۶۸۱ پوند) از بندر سورت (بندر پارسیان هند که دوستار ایران و توانمندی آن بودند) برای ایران موافقت کرد. پول در موعد مقرر پرداخت شد و کشتی «کوان» و یک کشتی دیگر به ایرانیان تحویل گردید. نام کشتی کوان به کشتی «فتحشاه» تغییر داده شد. درماه مه ۶۳۷۱ لطیف خان که دوباره بر سمت دریا بیگی دریای فارس و مکران منصوب شده بود، در بوشهر سرگرم تدارک یک لشکر کشی به بحرین و بازپسگیری آن شد.
در همین هنگام یک کشتی انگلیسی به نام نورث آمبرلند در بندر بوشهر لنگر انداخت. پس از آنکه تمام محموله کشتی تخلیه شد و ناخدای آن به ساحل درآمد، به دستور لطیف خان کشتی خریداری شد. ویلیام کوکل بیان میکند که ناخدا بابت کشتی مبلغ گزافی به چنگ آورد. لطیفخان با چهار هزار نفر به قصد بحرین بادبان برافراشت. زمان برای اقدام به این امر بسیار مناسب بود. زیرا شیخ جباره به زیارت مکه رفته بود. این لشکر کشی کاملاً موفقیتآمیز و پیروزمندانه بود. پادگان آلهوله در غیاب فرمانده خویش، پس از یک مقاومت جزئی، تسلیم شدند. درماه مارس ۶۳۷۱ یعنی حدود دو ماه پیش از لشکر کشی [لطیف خان] به بحرین، نادر به نام «نادر شاه» برتخت سلطنت نشست. نادر پس از متارکه جنگ با عثمانیها، لشکرکشی مشهور خود به افغانستان و هندوستان و ترکستان را آغاز کرد، با این حال و به رغم دوری از کشور از نیروی دریایی خویش غافل نبود.
در اجرای پیشنهاد لطیفخان، نادر تصمیم گرفت که ساحل عمان را به ایران بازگرداند و با تصرف مسقط و چیرگی بر آن، به قدرت بیبدیل در خلیج فارس و دریای مکران تبدیل شود. اوضاع و احوال در عمان بسیار مناسب بود، زیرا امام سیفبنسلطانثانی، که در سرکوب شورش یکی از رعایای شورشی خویش عاجز مانده بود، دست کمک به سوی نادرشاه «سلطان سلاطین جهان» دراز کرد. در نتیجه یک نیروی نظامی،به قصد حمایت از امام مسقط، در بوشهر تدارک دیده شد. در سومین و چهاردهمین روز از ماه مارس ۷۳۷۱ ناوگان ایران شامل کشتی «فتح شاه» (کوان سابق) و سه کشتی دیگر و چند شناور کوچک وارد بندرعباس شدند. لطیفخان در کشتی «فتح شاه» بود و پرچم خود را که به توصیف نماینده کمپانی دارای «زمینه سفید و یک شمشیر ایرانی به رنگ سرخ در میان» بود به اهتزاز درآورده بود. فرماندهی دو فروند از کشتیها را افراد انگلیسی به عهده داشتند، که یکی از آنان کوک صاحب پیشین کشتی راپرال بود. خدمه کشتیها از ساحلنشینان دریای فارس، از جمله اعراب هوله تابع ایران بودند. لطیفخان پس از سوار کردن پنج هزار نفر سرباز و یک هزار و پانصد رأس اسب به کشتیها، عازم خور فکان در ساحل عمان واقع در هفتادو چهارمایلی جنوب رأسالمسندم شد. لطیفخان پس از تخلیه بخشی از نیروها در خورفکان بقیه نفرهارا در جلفار (رأسالخیمه، این مکان به مناسبت برپایی خیمهگاه نادرشاه به این نام نامیده شده است) پیاده کرد و در همین محل با امام مسقط ملاقات کرد.
عملیات در خشکی، که به دنبال گفتگوی آنان آغاز گردید، بسیار موفقیتآمیز بود، ولی بروز اختلاف میان دریابیگی و امام مسقط، منجر به بازگشت ایرانیان به جلفار شد و آنجا را همچنان در تصرف خود نگاه داشتند. لطیفخان در ماه ژوئیه پس از گذر از عرض خلیج فارس به بندرعباس بازگشت و در حالی که شهر را به افتخار او چراغانی و آذینبندی کرده بودند وارد شهر شد. اندکی پس از آن افراد لطیفخان به نزد وی شکایت آوردند که محمدتقیخان بیگلربیگی [فارس و گرمسیرات]، که در آن هنگام در بندرعباس بود، نه تنها مواجب آنان را قطع کرده است، بلکه جیره غذایی کافی نیز به افراد نمیدهد، و این برخلاف منش و رفتار نادر مبنی بر «ارزشمندی سرباز خوب» بود. لطیفخان با دادن قول جبران مافات آنان را آرام کرد. در ژانویه ۳۸۷۱ محمدتقیخان پس از دریافت پیغام بسیار تند نادر که طی آن وی را به این علت که در لشکر کشی به عمان شرکت نکرده است، مورد سرزنش قرارداده بود، کشتیهای انگلیسی و هلندی را به زور وادار کرد تا به همراه وی و لطیفخان عازم جلفار شوند.
در این زمان، شورشیان (عمان) آن چنان آسیب و زیانی به امام مسقط زده بودند که او ناگزیر با ایرانیان از در دوستی درآمده و بار دیگر ملتمسانه از آنان درخواست کمک کرده بود. پس از سرکوبی شدید شورشیان توسط نیروهای مشترک و اشغال چندین شهر دور از نواحی ساحلی، نیروهای دریابرد ایران به تنهایی شهر مسقط را اشغال کردند و دو بندر بزرگ را نیز به محاصره گرفتند. پس از آرامش، امام مسقط بار دیگر از آنان رو گردانید و این بار با رقبای خود بر ضد ایرانیان دست اتحاد داد. در همین هنگامه حساس اختلاف قدیمی میان محمدتقیخان با لطیفخان به دشمنی مبدل شد و بیگلربیگی بخت برگشته مسموم گردید. بدین ترتیب کاردانترین و کاراترین فرمانده نیروی دریایی نادر، کسی که میرفت تا پای بیگانگان را از خلیجفارس ببرد، به هلاکت رسید.
محمدتقیخان، که تواناییهای لطیفخان را نداشت، با وجود دریافت نیروهای تازه نفس، نه تنها نتوانست بنادر مسقط را اشغال کند، بلکه از عهده حفظ تسلط خود بر شهر مسقط نیز برنیامد در نتیجه نیروهای خود را به کشتیها نشانید و به جلفار بازگشت. محمدتقیخان که دیگر کسی مانند لطیفخان را نداشت تا اعمال او را کنترل کند آن چنان رفتار پستفطرتانهای نسبت به ملوانان عرب در پیش گرفت که همگی آنان سر به شورش برداشتند و برای مدتی نیازمندیهای پادگان جلفار به وسیله کشتیهای انگلیسی از بندرعباس به آنجا حمل میشد. شیخ جباره از این شورش برای زمانی که دوباره بحرین را اشغال نظامی کند بهرهبرداری کرد. این در حالی بود که دزدان دریایی و دریازنان عرب جزیره قشم را غارت می کردند. به هرحال اندکی بعد ایرانیان توانستند بخشی از ناوگانشان را بازسازی کنند. در یک جنگ دریایی همین که شورشیان شکست خورده و فرمانده ایشان کشته شد.
نادر در اوایل سال ۹۳۷۱ به محمدتقیخان دستور داد که با جدیت و حرارت به پیگیری جنگ عمان بپردازد، اما تاریخ بازی دیگری داشت. در ماه نوامبر بعد محمدتقیخان دستورهایی دریافت کرد که به موجب آنها میباید نیروها را از راه خشکی و دریا به سند گسیل دارد تا با لشکریانی که از دهلی باز میگشتند همکاری کنند. هدایت نیروهای زمینی را محمدتقیخان خود به عهده گرفت و همزمان با آن، چندین هزار نفر از سربازان سوار بر کشتی عازم سند شدند. نتیجه این لشکرکشی یک شکست کامل بود. محمدتقیخان، که در مکران شکست خورده بود، به اجبار عقب نشست و ناوگان اعزامی، به علت آنکه فاقد آذوقه و تدارکات کافی بود، بسیاری از افراد خود را به علت گرسنگی و تشنگی از دست داد و راه هزیمت در پیش گرفت. خساست و پستفطرتی محمدتقیخان، که به هیچ روی جانشین سزاواری برای لطیفخان نبود، موجب بروز شورش دیگری در ماه سپتامبر ۰۴۷۱ شد. ملوانان پس از کشتن امیرعلیخان دریابیگی و بسیاری از افسران او تمام ناوگان را به خورفکان منتقل کردند. در این شورش ردپای انگلیس به چشم میخورد و یک انگلیسی که سخنگوی شورش شده بود، رهبری فکری شورش را بر عهده داشت.
چند روز بعد دریابیگی جدید به نام محمودتقیخان وارد بندرعباس شد. محمودتقیخان پس از آنکه از نماینده کمپانی هندشرقی انگلیس درخواست کرد که مقدمات خرید یک کشتی بزرگ را فراهم آورد، از وی خواست بین او و شورشیان میانجیگری کند. او نیز نامهای به شورشیان نوشت و از آنان خواست تا خود را به کمپانی هند شرقی تسلیم کنند، اما محمودتقیخان بدون آنکه منتظر پاسخی از سوی شورشیان بماند، دو کشتی از ناوگان هلندیها را اجاره کرد و به قصد حمله به شورشیان به دریا زد. لیکن پس از یک درگیری بی حاصل به بندرعباس بازگشت. عدم همکاری کامل هلندیها موجب بالاگرفتن اختلاف دریابیگی با ایشان شد. در این احوال دزدان دریایی عرب، به هرکجای خلیج فارس که مایل بودند آزادانه رفت و آمد میکردند. در ماه مارس ۲۴۷۱ در میان شورشیان اختلاف افتاد و بعضی از آنان با مقامات ایرانی باب گفتگو را گشودند. تعجب و تاسف در این است که مذاکرات به زبان انگلیسی انجام میشد و یک انگلیسی به عنوان سخنگوی شورشیان در گفتگوها شرکت میجست. این شورش توسط چند انگلیسی بهظاهر شورشی و مرتد پایه ریزی شده بود. دراین حال نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس یا یکی از دستیاران وی مطالب را برای دریابیگی ترجمه میکرد. به هرحال گفتگوها به هیچ نتیجهای نرسید.
چندی بعد یک سردار به نام اماموردیخان وارد بندرعباس شد و کنترل امور را از دست دریابیگی خارج ساخت. در ماه اکتبر سردار دو کشتی هلندی را ضبط کرد و چند گروه از سربازان را در آنها نشانید و به قصد حمله به شورشیان عازم جزیره کیش شد. به مجرد پیاده شدن عدهای از افراد سردار، کشتیهای شورشیان نمایان شدند و جنگ در گرفت. در این مواجهه، زمانی که شورشیان سخت به تنگنا افتاده بودند، یکی از توپهای سردار به علت گذاشتن باروت اضافی در آن منفجر شد و سردار به شدت زخمی گردید. محمدکاظم مروی، مورخ ایرانی معاصر نادر مینویسد که سردار تا دم مرگ به تشویق و ترغیب افراد خویش ادامه داد. ایرانیان که پس از مرگ سردار خود دچار دلسردی عمیق شده بودند دست از جنگ کشیدند و از ساحل جزیره دور شدند.
در همین زمان نادرشاه کوشید تا جهت رهایی از نیاز به اروپاییان غدار و بیوفا، طرح ساختن ناوگانی ایرانی از آن ایران را در بوشهر به مورد اجرا گذارد. از آنجا که در ساحل خلیجفارس چوب و الوار یافت نمیشد، به وسیله گاری مقادیر زیادی الوار که در بیشتر راه به علت ماهیت کوهستانی بودن کشور، بر دوش افراد حمل میشد، از جنگلهای مازندران، به ساحل خلیجفارس حمل کرد. نادر دستور داد تا از آن الوارها چندین کشتی در بوشهر ساخته شود و به گفته نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس در بندرعباس قرار بود یکی از این کشتیها یکصد متر طول و تعداد بسیار زیادی توپ داشته باشد. این کشتی بزرگترین نبردناو آن روزگار جهان میبوده و حتی پیش از آغاز به ساخت به نام «عروس نادرشاه» معروف شده بود. مهندسان ایرانی بر روی استحکام این کشتی مشغول به مطالعه و بررسی شدند. چند ماه پیشتر یک کارگاه توپریز در بندرعباس تأسیس شده بود و در ماه سپتامبر ۱۴۷۱ دو توپ مسی در آنجا ریخته شده بود. قرار بود در صورت اثبات مرغوبیت، سیصد توپ دیگر نیز ریخته شود.
درماه دسامبر هریک از نمایندگان کمپانیهای هند شرقی انگلیس و هلند «رقم» یا «دستور»ی از سوی نادرشاه دریافت کردند. نماینده انگلیس در شرح این فرمان مینویسد که باید: «سه نفر نجار ماهر برای اجرای تصمیم او مبتنی بر ساختن کشتیهایی در بوشهر [اعزام نماییم] و همچنین کلیه نیازمندیهای آنان را، در مقابل دریافت رسید، فراهم آوریم. مبلغ رسیدها به وسیله بیگلربیگی به ماه پرداخت میشود… ما اگر در انجام این خدمت کوتاهی ورزیم،شاه بزرگ طعم خشمش را به ما خواهد چشانید». نماینده انگلیس سپس در باره برنامه کشتیسازی چنین نظر میدهد: «اما اینکه تا چه حد امکان انجام چنین کار بزرگی وجود دارد، میتوان از نحوه تدارک وسایلی که بدان نیاز دارند آن را حدس زد. چوب الوار پس از نزدیک به شصت روز طی طریق، آن هم بردوش آدمها، از مازندران آورده میشود، و در مورد سایر لوازم نیز با مشکلات مشابهی رو به رو هستند.
نادر به مردی فنلاندی به نام لاپوتری، دستور داد تا نظارت و سرپرستی ساختن یک کشتی بزرگ را به عهده بگیرد. فشار کار همراه با آثار نامطلوب اوضاع اقلیمی محیط دست به دست هم دادند و به سلامت جسمانی او لطمه زدند و سرانجام از پای درآمد و مرد. اما در مورد کشتی [بزرگ] باید گفت که هرگز کار ساختن آن به پایان نرسید. پس از کودتای خبوشان (قوچان) و قتل نادرشاه، به دلیل فقدان بودجه لازم و عدم مدیریت، کشتی نیمساخته به حال خود رها شده و بقایای آن، که مایه حسرت ایرانیان و خار چشم متجاوزان و بیگانگان بود، همچنان تا اوایل قرن نوزدهم به چشم میخورد.
نادرشاه رویهمرفته با خرید کشتی،پذیرفتن کشتیهای اهدایی، ضبط کشتیهای شورشی و ساخت نوزده فروند کشتی، موفق شد ناوگان قابل ملاحظهای فراهم آورد. ملوانان شورشی نیز پس از کنار گذاشتن انگلیسیها و وعدههای ایشان، به تدریج راه اطاعت در پیش گرفتند و کشتیهای خود را تسلیم کردند. اضافه براین، به راههای گوناگون بر تعداد کشتیهای ناوگان ایران افزوده میشد. خرید یک کشتی مجهز فرانسوی توسط محمدتقیخان در بوشهر، همزمان با خرید چهار کشتی توسط خود نادرشاه در سال ۲۴۷۱ از پارسیان هند در بندر سورت. همچنین امام مسقط دو کشتی به نادر هدیه کرد که یکی از آنها دارای شصت و چهار توپ بود.
در سال ۲۴۷۱ یک بار دیگر امام مسقط دست کمک به سوی نادر دراز کرد. کلبعلیخان برادرزن نادر، که به سمت سردار گرمسیرات منصوب شده بود، خود را به ساحل مکران رسانید و مدتی بعد محمدتقیخان نیز به او پیوست. هنگامی که کلبعلیخان قلعه صحار را در محاصره گرفته بود، محمدتقیخان و امام مسقط از راه دریا به مسقط رفتند. در ژوئیه ۳۴۷۱ صحار پس از یک مقاومت شدید به دست ایرانیان افتاد و بدین ترتیب بخش بزرگتری از عمان در اختیار آنان قرار گرفت. ازسر گیری دوباره جنگ با عثمانی سبب شد که قسمتی از ناوگان ایران به منظور شرکت در یک حمله گسترده از مسقط به بصره فراخوانده شوند، ولی با اینکه نیروی زمینی در این مورد با قدرت تمام شهر را در محاصره داشتند و درحال تصرف آن بودند، نیروی دریایی در این عملیات سهم ناچیزی به عهده داشت. در همین هنگام یک کشتی انگلیسی در بصره بود. دوریل نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس در بصره، که نگران تکرار حوادث سال ۵۳۷۱ بود، به رغم مخالفت و آزار و اذیت عثمانیها باعجله تمام کشتی مزبور را وادار به ترک بندر و فرار کرد. در دسامیر ۳۴۷۱ محمدتقیخان، قاتل برادر زن نادر یعنی کلبعلیخان، علیه نادر سر به شورش برداشت. او بیهوده کوشید تا کنترل نیروی دریایی را به دست گیرد، لیکن نیروهای نادر با قدرت تمام نقشههای او را نقش بر آب کردند. با این حال، شورش اخیر، همراه با مشکلات حاصل از ادامه جنگ با عثمانی، باعث تضعیف سلطه ایرانیان بر عمان شد. در پایان فوریه ۵۴۷۱ نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس در بندرعباس به لندن گزارش میدهند که [نادر] شاه بزرگ دارای سی کشتی و همچنین تعداد بسیار زیادی شناور کوچک است، بخشی از این ناوگان به منظور انتقال سربازان به جلفار در بندرعباس لنگر انداختهاند و بقیه کشتیها در بوشهر هستند. نماینده سپس میافزاید: «به نظر میرسد اعلیحضرت همچنان به پیگیری تصمیم خود در مورد داشتن یک ناوگان بزرگ ادامه میدهد. او به همین منظور به تازگی با یک طرح تجارتی موافقت کرده و دستور داده است هرساله دوکشتی (که هم اینک در حال آماده شدن هستند) حامل حدود پنج هزار تومان از بهترین کالاهای ایرانی برای خرید لوازم و ساختن دو کشتی جدید به سورت فرستاده شود».
در این زمان بود که شیرازیهای زنگبار پس از احساس خطر اروپاییان استعمارگر، به نارشاه اعلام وفاداری کردند و زنگبار استانی از ایران اعلام شد.
نادرشاه افشار پس از اخراج اروپاییان از بحرین (میش ماهیک) و تصرف مسقط و عمان، در نوامبر سال ۳۴۷۱ بزرگان كشور و افسران ارشد ارتش را برای بررسی طرح بازسازی ارتش ایران به اردوگاه خود دعوت كرد. پس از تشكیل این نشست كه اواخر نوامبر انجام شد، و صورتجلسه آن در آرشیو سنپترزبورگ موجود است، نادر نظر خود را مطرح ساخت. طبق این طرح، ارتش ایران در هیچ واحد زمانی نباید كمتر از چهارصد هزار نیروی آماده داشته باشد. این طرح شامل ایجاد یك نیروی دریایی بزرگ بود كه بتواند یك تنه از عهده ناوگان اروپاییان برآید. نادر گفته بود كه چون وسعت اروپا كم است، سران اروپا دست از سر كشورهای دیگر برنخواهند داشت و ایران مكلف است كه از منطقه، به ویژه مسلمانان، در برابر اروپاییان دفاع كند و خلیج فارس تا ابد دریای داخلی ایران باقی بماند.
ادامه دارد