بی بی سی فارسی ـــ اعدامهای سیاسی گسترده در تابستان ۶۷ تاثیری ماندگار بر اپوزیسیون جمهوری اسلامی گذاشت. در یادداشتی برای صفحه ناظران مهدی شبانی، روزنامه نگار در اینباره نوشته است که این کشتار معمولا ذیل «نقض حقوق بشر» و «جنبش دادخواهی» خوانده میشود اما تاثیرات سیاسی این کشتار چه در دهههای گذشته و چه در حال حاضر، کمتر مورد بحث قرار گرفته است.
قتلعام تابستان ۱۳۶۷ معمولا ذیل «نقض حقوق بشر» و «جنبش دادخواهی» خوانده میشود اما تاثیرات سیاسی این کشتار چه در دهههای گذشته و چه در حال حاضر، کمتر مورد بحث قرار میگیرد.
کشتار تابستان ۶۷، علاوه بر جنایتی بزرگ، پروژهای حسابشده هم بود که بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران را برای بیش از ۳۰ سال از نیروهای سازمانده سیاسی و اجتماعی محروم کرده است.
در سالهای اخیر که مساله اختلاف طبقاتی بسیار تشدید و عمیق شده و قشرهای وسیعی از مردم با بحرانهای اقتصادی جدی درگیرند، کمبود اپوزیسیونی که بتواند بحرانهای جاری را سازماندهی و متشکل کند بسیار مشهود است.
با توجه به ماهیت اقتصادی اعتراضات چند ساله اخیر و گسترش همهجانبه اعتراض به بیعدالتی در سطح جامعه، جریانی که هم از نظر گفتمانی و هم از نظر تاریخی میتوانست این اعتراضات را سازماندهی کند، نیروهای چپگرا بودند. اما چپها فاقد نیروی لازم برای تاثیرگذاری جدی و احیانا نمایندگی این اعتراضات هستند.
غیبت اپوزیسیون چپ در فضای سیاسی ایران قدمتی سی و دوساله دارد.

در تابستان ۱۳۶۷ بیش از ۴۰۰۰ نفر از مخالفین نظام مخفیانه اعدام و در گورهای دستهجمعی دفن شدند. بخش زیادی از اعدامشدگان اعضای سازمان مجاهدین خلق و باقی از اعضا و حامیان احزاب و سازمانهای چپ و مارکسیستی بودند.
حذف عناصر سازماندهنده، پروژهای برای ضمانت آینده نظام
در تابستان ۱۳۶۷ بیش از ۴۰۰۰ نفر از مخالفین نظام مخفیانه اعدام و در گورهای دستهجمعی دفن شدند. بخش زیادی از اعدامشدگان اعضای سازمان مجاهدین خلق و باقی از اعضا و حامیان احزاب و سازمانهای چپ و مارکسیستی بودند.
پس از قتلعام اعضای سازمان مجاهدین با اتهام “محاربه”، زندانیان چپگرا به عنوان “مرتد” به قتل رسیدند.
هیئت مرگ با پرسشهایی مانند «آیا در خانوادهای بزرگ شدهاید که پدر در آن نماز میخواند، روزه میگرفت و قرآن میخواند؟»، «آیا شما مسلمانید؟»، «آیا به خدا اعتقاد دارید؟»، «آیا به بهشت و جهنم معتقد هستید؟»، «آیا محمد را بهعنوان خاتم انبیاء قبول دارید؟»، «آیا در ماه رمضان روزه میگیرید؟»، «آیا قرآن میخوانید؟»، «آیا هر روز نماز میخوانید؟»، «آیا ترجیح میدهید با یک مسلمان همبند شوید و یا یک غیرمسلمان؟»، در دادگاههایی بعضا چند دقیقهای حکم اعدام بسیاری از فعالین چپ را صادر کرد.
اما بیجهت نبود که علاوه بر این سوالهای عقیدتی، شخصیت زندانیها و نقششان در زندان هم مورد بررسی قرار میگرفت. علی رازینی، از مسئولان ارشد قضایی جمهوری اسلامی که از سال ۶۶ تا ۹۱ حاکم شرع و یکی از اعضای هیئت مرگ بود، سال گذشته در یک مصاحبه تلویزیونی گفت:«کسانی که مامور اجرای فرمان امام خمینی بودند حرکات و فعالیتهای آن فرد را بررسی میکردند و بعد نظر میدادند. ولی دادگاه خیلی سریع بود و در فرصت کمی این کار انجام شد.»
در فتوای قتلعام سال ۶۷ توسط آیتالله خمینی هم بر «سر موضع» بودن زندانیان تاکید شده بود.
موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه وقت هم در خطبههای نماز جمعه ۱۴ مرداد ۱۳۶۷ گفت: «… قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه میکنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم میباشد. قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه میشوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمیشوند و یک دستهشان زندانی میشوند.»
کسانی که سابقه سازماندهی در زندان را داشتند، حتی اگر به این سوالها جواب موردپسند هیئت مرگ را هم میدادند، راهی چوبههای دار میشدند.
هدف این کشتار نه فقط حذف سازمانهای سیاسی مخالف که سالها بود زیر فشار سرکوب، دستگیری و اعدامها دیگر فعالیت چشمگیری در فضای سیاسی ایران نداشتند بلکه حذف فیزیکی نیروهای بود که به هر نوعی تجربه و انگیزه سازماندهی داشتند. نیروهایی که میتوانستند پس از مرگ آیتالله خمینی تا امروز در شرایط بحرانی، معترضان را سازماندهی یا احیانا نمایندگی کنند.
حذف گفتمانهای رقیب از دیگر اهداف این کشتار به شمار میآمد. پروژه عدالتطلبی چپها رقیبی جدی برای گفتمان «مستضعفین» جمهوری اسلامی در دهه شصت و دشمنی جدی برای پروژهای آتی نظام در حذف این «مستضعفین» بود.
تغییر رویکرد اقتصادی نظام پس از این کشتار تصادفی نیست. پس از قتلعام تابستان ۶۷، نظامی جدید متولد شد که دیگر نظامِ محرومین محسوب نمیشد. در غیاب چپگران در عرصه سیاسی ایران که در طول این ده سال و به ویژه در قتلعام ۶۷ سرکوب و اعدام شده بودند، جناح راستِ نظام پیشروی کرده و پروژه حمایت از مستضعفین به پایان رسیده و دورانی جدید آغاز شد.
اینگونه است که میتوان گفت، اپوزیسیون اصلی ایران در خاوران و سایر گورستانهای جمعی کشتار ۶۷ خاک شده است و با بیرون کشیدن آن میراث و روبرو شدن با آن، امکان سیاستورزی واقعی در ایران پدیدار خواهد شد.

منبع تصویر، kalameh
میرحسین موسوی نخستوزیر وقت، برجستهترین نمونه این چهرههای سیاسی است. آنچه اجازه نمیدهد میرحسین موسوی به عنوان رهبر جنبش سبز، که نزدیک به ۱۰ سال هم در حصر خانگی به سر میبرد، به رهبری مقبول میان اکثریت مخالفین تبدیل شود، همین پاشنه آشیل او است: سکوت در برابر رخدادهای دهه شصت و بخصوص اعدام های تابستان ۱۳۶۷.
غسل خون؛ یکدستسازی عناصر داخل نظام
آیتالله خمینی و حلقه اصلی نزدیکانش به ویژه احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی دریافته بودند که پس از مرگ او، نظام در فقدان رهبری کاریزماتیک دچار بحرانهای جدی درونی نیز خواهد شد.
نتیجه دیگر این قتلعام، پاکسازی درونی نظام بود. یرواند آبراهامیان در مقاله «کشتار تابستان ۱۳۶۷» این قتلعام ۶۷ را به «غسل خونی» تشبیه میکند که: «هواداران نیمبند را از معتقدان راستین، تذبذبپیشهگان را از انقلابیون واقعی و سستارادهگان را از آنان که با تمام وجود احساس تعهد میکردند، متمایز میساخت. به آنها میفهمانید که یا باید پایداری کنند و یا اینکه همه با هم سرنگون شوند. کسانی را که از حقوق بشر و آزادیهای فردی دم میزدند، را خاموش کرد. افزون بر این، با اجرای چنین سیاستی پیوند میان عناصر انقلابی مذهبی در درون جنبش تحت رهبری او با عناصر غیرمذهبی در خارج از جنبش نیز بریده میشد. واقعیت اینکه، از جانب حزب توده، به این سبب که مظنون به داشتن متحدانی در داخل نظام بود، احساس خطر میشد. کوتاهسخن اینکه، حمام خون با این هدف برپا گردید که هم یک غسل خون باشد و هم یک پاکسازی درونی.»
قربانی اصلی این پاکسازی درونی در داخل حاکمیت، آیتالله منتظری بود که این قتلعام را برنتابید و با اعتراض به آن از مقام قائممقامی رهبری کنار گذاشته شد. برخی دیگر عناصر اندک داخل نظام هم که با این کشتار مخالفت کردند حذف شدند.