سال ۲۰۲۰ هزاره درگذشت فردوسی: فردوسی در حدیث دیگران

رسول سرخابی

 

خوشتر آ‌ن باشد که سِرّ دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

مثنوی معنوی، دفتر اول، ۱۳۶

در این مقاله نظرات و آرای چند تن از اساتید ادیبات فارسی و خاورشناسان مشهور را درباره فردوسی و شاهنامه می‌آوریم، تاهم یاد ی و بزرگداشتی باشد از این شاعر بزرگ؛ و هم از این رهگذر ابعادی از کار و شعر او را بهتر بشناسیم. چرا فردوسی و شاهنامه او این همه ارج و اهمیت دارد؟ طی سالیان مطالعه کتاب‌هایی در این زمینه، گاهی به جمله‌هایی برمی‌خوردم که پاسخ این پرسش من بود. آنچه پیش رو دارید، حاصل این یادداشت‌هاست.

 

تئودور نولدکه، خاورشناس آلمان

(۱۸۳۶-۱۹۳۰م)

فردوسی از دل و جان علاقمند به روایات قدیمی ملی ایران بود. عشق و علاقه او نسبت به شاهان و پهلوانان ایران از هر یک بیتی که به نام آنها می‌سراید، آشکار می‌شود. (حماسه ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، ۱۳۲۷)

 

ادوارد براون، خاورشناس انگلیس

(۱۸۶۲-۱۹۲۶م)

در ایران نیرومندترین عاملی که همواره به شاهنامه ارج و مقام خاصی بخشیده است، غرور ملی ایرانیان است نسبت به این کتاب که نماینده مجد و عظمت قومی آنان است (مجد و عظمتی که آغاز آن زمان‌های بسیار قدیم بوده و اکنون متأسفانه سالیان درازی است که روی به زوال نهاده)… اما در این که اخیراً نیز مستشرقین دقیق و نکته سنج شاهنامه را کتابی مهم و پر ارج دانسته‌اند، عوامل دیگری در کار بوده است. نخست آن که شاهنامه از لحاظ تحقیقات لغوی، بی‌شک دارای اعتبار و اهمیتی بسیار است زیرا که یکی از کهن‌ترین آثار زبان پارسی دری است و در آن آشکارا از آوردن لغات تازی اجتناب شده است.

دیگر آن که روح هلنیستی (یونانی) می‌خواهد که در  برابر نژاد سامی آثار نبوغ نژاد آریایی را بستاید و بزرگ جلوه دهد. و سوم آن که مطالب داستان‌های این منظومه از حیث میتولوژی (علم اساطیر) و افسانه‌های ملی جالب توجه است. (تاریخ ادبیات ایران، از فردوسی تا سعدی (نیمه اول) ترجمه فتح‌الله مجتبایی ۱۳۴۱)

 

هانری ماسه، خاورشناس فرانسه 

(۱۸۸۶-۱۹۶۹م)

شاهنامه یک حماسه ملی است هیچ ملتی نظیر آن را ندارد. (فردوسی و حماسه ملی، ترجمه مهدی روشن‌ضمیر، ۱۳۵۰)

 

یوگنی ادواردویچ برتلس، خاورشناس روس (۱۸۹۰-۱۹۵۷م)

مادام که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت، نام پرافتخار شاعر بزرگ هم که تمام عشق سوزان قلب خود را به وطن خویش وقف کرده بود، جاوید خواهد ماند. فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت و به این قیمت خریدار محبت و احترام ملت نسبت به خود گردید. (نطق برتلس در هزاره فردوسی، چاپ وزارت فرهنگی، ۱۳۲۲)

 

محمدعلی فروغی «ذکاءالملک»

(۱۲۵۴-۱۳۲۱ ش)

بر هر ایرانی واجب است که با شاهنامه فردوسی مأنوس باشد و اشعار ممتاز آن را از بر داشته باشد…. شاهنامه فردوسی هم از حیث کمیت و هم از جهت کیفیت بزرگ‌ترین اثر ادبیات و نظم فارسی است بلکه می توان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است و ملل دیگر قدیم و جدید که دارای ادبیات معتبر می‌باشند، فقط سه چهار منظومه دارند که می‌توان با شاهنامه مقایسه کرد. نخستین منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیا و ابقای تاریخ ملی ما است… یک منت دیگر فردوسی بر ما احیاو ابقای زبان فارسی است. اوقاتی که به خواندن شاهنامه بگذرانید، هدر نمی‌رود و حقیقتاً جزو عمر است. ایران پرستی و ایران خواهی او با آن که در حد کمال است مبنی بر خودپرستی و تنگ چشمی و دشمنی نسبت به بیگانگان نیست؛ عداوت نمی‌ورزد مگر با بدی و بدکاری؛ نوع بشر را به طور کلی دوست می‌دارد و هرکس بدبخت و مصیب زده باشد از خودی و بیگانه، دل نازکش بر او می‌سوزد و از کار او عبرت می‌گیرد؛ هیچوقت از سیاه روزگاری کسی اگرچه دشمن باشد شادی نمی کند؛ هیچ قوم و طایفه را تحقیر و توهین نمی‌نماید و نسبت به هیچکس و هیچ جماعت بغض و کینه نشان نمی‌دهد. (محمدعلی فروغی، مقدمه بر منتخب شاهنامه، ۱۳۲۱)

 

سیدحسن تقی زاده (۱۲۵۶-۱۳۴۸)

با کمال تأسف دیده می‌شود که بزرگ‌ترین شاعر ایران و احیاکننده داستان ملی ما در سن پیری و سالخوردگی در حدود هشتاد  تا نود سالگی در نهایت فقر و عجز و ورشکستگی و تنگدستی با قد خمیده و گوش سنگین و چشم ضعیف، مطرود  و فراری و متواری در مرز و بوم خود، پسر مرده با کمال نومیدی و بی‌کسی در زیر مواظبت یک دختر به سر برده و در زیر حکومت یک پادشاه با اقتدار و قهار (سلطان محمود غزنوی) که دشمن او بود و تحت تسلط فقهای متعصب سنی و حنفی که او را رافضی و مرتد می‌دانستند زندگی می‌نمود و در موقع وفاتش از دفن او در قبرستان مسلمانان ممانعت شد. (فردوسی وشاهنامه او، ۱۳۴۹)

 

محمدتقی ملک الشعرا بهار (۱۲۶۵-۱۳۳۰)

فردوسی در مرثیه سرایی های ادبی بسی زبردست است: در مرگ سهراب از قول مادرش، و مرگ اسفندیار و مرگ فرامرز و مرگ بهرام چوبینه که سرش را در دامن خواهرش می‌گذارد و جان می‌دهد، کلماتی دارد که دل هر سنگدلی را می‌گریاند. (فردوسی نامه بهار، ۱۳۴۵)

 

ذبیح اله صفا (۱۲۹۰-۱۳۷۸)

شاهنامه فردوسی با اثر نفوذ شدیدی که در میان طبقات مختلف ایرانیان یافت، در تمام ادوار تاریخی بعد از قرن پنجم (هجری) مورد توجه بود و توجه عموم طبقات و اهمیت مقام ادبی آن باعث شد که بسیاری از شاعران به استقبال و ساختن منظومه‌ای نظیر آن همت گارند و به همین سبب از اواخر قرن پنجم تا چند قرن گروه بزرگی از شاعران، منظومه‌های حماسی (ملی یا تاریخی یا دینی) به تقلید از آن پدید آورده‌اند ولی هیچ‌یک نتوانسته‌اند چون فردوسی از عهده این کار شگرف برآیند. (تاریخ ادبیات در ایران، جلد اول، ۱۳۳۵)

دکتر ذبیح اله صفا در کتاب دیگرش «حماسه سرایی در ایران» (۱۳۳۳) به تفصیل درباره این رشته منظومه‌های حماسی سخن گفته است. در اینجا به چند نمونه اشاره می‌کنیم: گرشاسب نامه از اسدی طوسی؛ بهمن نامه از ایرانشان بن ابی‌الغیر؛ کوش نامه از همان سراینده؛ برزونامه منسوب به عطایی رازی؛ سلجوق‌نامه از قانعی طوسی؛ ظفرنامه از حمداله مستوفی؛ و ده‌ها مورد دیگر.

 

مجتبی مینوی (۱۲۸۲-۱۳۵۵)

شاهنامه فردوسی از برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگ است و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایرانی زاده است و بر اثر همت و پشتکار و فداکاری او و بیست سی سال خون جگر خوردن او به وجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایات نیاکان ملت ایران را شامل است و در حکم نسب‌نامه این قوم است. سوم اینکه زبان آن فاسی است و فارسی محکم‌ترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکن‌اند. (فردوسی و شعر او، ۱۳۴۶)

 

محمدعلی اسلامی ندوشن (۱۳۰۴)

در زبان فارسی چند کتاب هست که طی قرن‌ها، قوت روان قوم ایرانی بوده است؛یکی از آنها و شاید برتر از همه آنها شاهنامه فردوسی است. پیوند مردم با سواد و حتی کم سواد ایران با آثار بزرگ ادبی خود، پیوندی مستمر و همراه با ارادت و اعتقاد بوده است… این کتاب دارای چهار خصیصه مهم است. یکی آن که سند قومیت و نسب‌نامه مردم ایران است؛ ریشه‌های آن را تا گذشته‌های افسانه‌ای می‌گسترد و پنجره این ملک را به روی افق پهناور زمان می‌گشاید… دوم آنکه شاهنامه عصاره و چکیده تمدن و فرهنگ قوم ایرانی است. ما هیچ کتاب دیگری نداریم که طپش‌های قلب ایران قدیم را به این روشنی و دقت در خود ثبت کرده باشد… سوم آن که شاهنامه یک کتاب انسانی است؛نه تنها حماسه ساکنان ایران، بلکه حماسه بشر پوینده را می‌سراید که با سرنوشت قهار دست و پنجه نرم می‌کند، رنج می‌کشد و می کوشد تا معنا و حیثیتی در زندگی خاکی خود بگذارد…

چهارم آن که شاهنامه یک اثر ادبی بی‌نظیر است. شاید تعداد کتاب‌هایی که به این ارزش و عظمت باشند در سراسر ادبیات جهان به ده نرسد. (زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، ۱۳۴۹)

 

عبدالحسین زرین‌کوب (۱۳۰۱-۱۳۷۸)

شاهنامه نه فقط بزرگ‌ترین و پر مایه‌ترین دفتر شعری است که از عهد روزگار سامانیان و غزنویان بازمانده است، بلکه در واقع مهم‌ترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشن‌ترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران کهن است. خزانه لغت و گنجینه فصاحت زبان فارسی است. (با کاروان حله، ۱۳۴۳ و نامور نامه ۱۳۸۱)

 

منصور رستگار فسایی ( ۱۳۱۷)

هیچ شاعری در ادب ما فردوسی نیست و فردوسی به لحاظ جامعیت کلامش به هیچ یک از خیل سخنسرایان معاصر یا قبل یا بعد از خود نمی‌ماند و تفاوت‌های ریشه‌ای در شخصیت، هدف، پیام و نوع زندگی فردی و آرمان‌های اجتماعی او با دیگران به حدی است که او را به یک «استثنا» بدل می‌سازد.

فردوسی به حافظ نمی‌ماند، اما حافظه حافظ از اوست. پیر سرمدی خراسان، سعدی شیراز نیست، اما استادی است که همیشه همسفر سعدی است. با آن که نه کلام فردوسی به مولوی می‌ماند و نه پیامش، ولی در ژرفای اندیشه‌اش فصول مشترک عقلانی و منطقی فراوانی با مولانا دارد. (فردوسی و شاعران دیگر ، ۱۳۸۴)

 

منوچهر مرتضوی (۱۳۰۸-۱۳۸۹)

فردوسی منادی عزت و شرف ملت ایران و شاهنامه معتبرترین و موثق‌ترین سند هویت تاریخی و ملی ایران است. (فردوسی و شاهنامه، ۱۳۶۹)

 

محمد جعفر جعفری لنگرودی

فردوسی از مرز احساس ملیت که در اکثر مردم زمان ما دیده می‌شود، بسیار فراتر رفته و به مرحله عشق به ایران رسیده است. چنین جاذبه‌ای را نزد هر کسی نمی ‌توان یافت. (راز بقای ایران در سخن فردوسی، ۱۳۶۹)

 

محمد امین ریاحی (۱۳۰۲-۱۳۸۸)

شاهنامه فردوسی پیام‌آور این روح جاویدان ایرانی است. احساس ایرانی بودن و خاطرات مشترک ملی و فرهنگ ایرانی داشتن و به ملتی واحد وابسته بودن را فردوسی بزرگ با آفرینش شاهنامه خود جاودانگی بخشیده است… در تاریخ حوادث دور و نزدیک کشور خود بینیم که هر بار بعد از گذشت طوفان و فرو نشستن امواج بلا و فتنه که مردم ایران به خود آمده‌اند، به هویت ملی خویش اندیشیده‌اند و زندگی نو را بر پایه فرهنگ و افتخارات کهن از سر گرفته‌اند. (محمد امین ریاحی، فردوسی، ۱۳۷۵)