احمد کاظمی موسوی ـــ
هیچ فراموش نمیکنم که در آغاز افتتاح مدرسۀ [موسیقی ملی] مستخدم جزء نداشتیم، چون یک کلاس درس بیشتر دائر نشده بود، خودم مکرر پیش از آمدن شاگردان، کلاس را جارو و نظافت میکردم و بخاری را روشن مینمودم. این را برای کسی نگفته بودم، و قصد تظاهری هم ندارم. کاری بود از روی علاقه و میخواستم کاری زمین نماند. (سرگذشت موسیقیِ ایران، 1378، 3/129)
این سخن از زبان یکی از صمیمیترین خدمتگذاران موسیقی ایران آمده که چنین بیریا از زحمات خود حرف میزند. پرسیدنی ست آن کدام شور وعلاقه بود که گریبانِ دلسوختهای از این آب و خاک را چنین سخت گرفت تا کاری انجام نگرفته روی زمین نماند؟ و کار چه بود که چنین اهمیت والایی داشت؟ آموزش موسیقی به نوجوانانی که میخواستند دیپلم دبیرستانی در رشتۀ موسیقی بگیرند. او بنیانگذار و مدیر مدرسهای بود که باید شبها تا دیر وقت متون و اتود درسهای موسیقیِ فردا را بنویسد، بامدادان مدرسه را بگشاید و افزون بر تدریس درس خود بجای هر معلم غایب نیز کلاس را اداره کند. در پایان، نیز تنها کسی باشد که در برابر مشکلات اداری و مالی مدرسه (بعداً هنرستان موسیقی ملی) سرسختانه بایستد. او دانش آموختۀ دانشسرای عالی بود که اینک (1330 خورشیدی) در چهل و پنج سالگی پیشنهاد مدیریت دبیرستان هزارنفری را رد کرده بود تا نگذارد مدرسۀ بیست نفرۀ موسیقی از پا بیفتد. عبدالحمید زنگنه وزیر فرهنگ وقت و بسیاری از سردمداران فرهنگ و هنر وقت او را خوب میشناختند؛ نه به خاطر جدیّت و صمیمیت کاریاش بل به خاطر سرود «ای ایران» که از 1323 آویزۀ گوش هر ایرانی وطن دوستی شده بود. این نوای «ای ایران،ای مرزِ پرگهر» چه طنینی در گوش فرزندان این آب و خاک داشت که سرایندهاش را در جاروکشیِ مدرسۀ نوبنیادش چنین تنها گذاشته بودند؟ پاسخ این سؤالات را دخترش گلنوش خالقی در یک جمله داده است: «… پدرم، خالقی، آدمی بود که زندگیاش در کار خلاصه میشد.» (ای ایران، 1385، 19)
روحاله خالقی از فرزندان و پرورشیافتگان تهران است. هرچند در ماهان کرمان در 1285 خورشیدی، زمانی که پدرش منشیِ عبدالحسین میرزا فرمانفرما در آن شهر بود، زاده شده باشد. او در تهران به مدرسۀ امریکایی که در خیابان قوامالسلطنه با مدیریت ساموئل مارتن جردن (م. 1952) اداره میشد، رفت. نخستین اثرپذیریِ موسیقایی خالقی بیرون از خانوادهاش، از سرودهاییست که با پیانوی خانم جردن در این مدرسه خوانده میشد. البته شعر این سرودها پیوسته فارسی بود که خالقی در کتاب خود آورده است. نخستین نگرش انتقادی خالقی از نامساعد بودن محیط برای معلمان سرود مدارس نیز در مقایسه با اهمیت سرود خوانی در مدرسۀ امریکایی شکل میگیرد: «محیط زمان هر گونۀ آموزش موسیقایی را به مطربی نسبت میدهد.» (سرگذشت موسیقیِ..، 1385، 1/52)
دومین اثرپذیری خالقی شنیدههای او از کنسرتهای انجمن اخوت است. انجمن اخوت از نهادهای خوب تصوف ایران در برخورد با مدرنیتۀ زمان در عصر مشروطیت بود. این انجمن در 1278 خورشیدی یعنی هفت سال پیش از صدور فرمان مشروطه توسط علیخان ظهیرالدوله (صفاعلی شاه) داماد ناصرالدین شاه به راه افتاد. این انجمن در راستای جنبش مشروطه کنسرتهایی در منزل ظهیرالدوله و گاه در باغهای بهجت آباد و یا عشرت آباد برگذار میکرد که در آن درویشان خاکساری از جمله علیاکبر شیدا (پایهگذار تصنیف به سبک جدید) شرکت داشتند. خالقی، که در نوجوانی خود سالهای پایانیِ «محفل اهل صفا» را دیده بود، نوازندگان این محفل از جمله درویش خان، علینقی وزیری، مشیر همایون، و حشمت دفتر را نام میبرد. (همو، 1/87)
بی شک خالقی بیش از همه از آموزشهای کلنل علینقی وزیری بهره برده، و کمتر شاگردی را میتوان یافت که مثل خالقی حق استادش را ادا کرده باشد. او سرتاسر جلد دوم کتاب سرگذشت موسیقیاش را ویژۀ کارهای کلنل وزیری میکند: پیشینۀ نظامیگریِ او، رفتنش به اروپا ، اخذ دیپلم از مدرسۀ موسیقی پاریس، بازگشت به ایران، افتتاح مدرسۀ موسیقی، سپس کلوپ موسیقی، برگزاری کنسرت و اُپرتهای موسیقی، تجزیه و تحلیل آهنگهای استاد، آنگاه تأسیس هنرستان عالی موسیقی، و سرانجام برکناریِ نابههنگام کلنل وزیری. اشکی را که خالقی به پای برکناری استادش میریزد، در برکناری نابههنگامتر خودش نمیریزد. البته خالقی آگاه بوده است که در تاریخ اداریِ ایران ما کمتر خدمتگزاری را داریم که نابههنگام کنار گذاشته یا (در سطح بالاتر) کشته نشده باشد.
طی این مدت خالقی دانشسرای عالی را در رشتۀ ادبیات گذراند و در 1314 به استخدام وزارت فرهنگ زمان درآمد و چند بار کوشید که او هم تجربۀ تحصیل در اروپا را داشته باشد، ولی بیش از دیپلم مکاتبهای از فرانسه و چند مسافرت کوتاه به هندوستان، تاجیکستان، شوروی، رومانی، ایتالیا، و فرانسه توفیق بیشتری نداشته است. آخرین سفر او به اتریش برای مداوای زخم معده بود که به درگذشت او در آبان 1344 انجامید. اقدام مهم او تأسیس مدرسه و سپس انجمن موسیقی ملی در دهۀ 1220 است که به دنبال از میان رفتن هنرستان عالی موسیقی صورت گرفت.
خدمات روحاله خالقی به موسیقی ایران را در سه بخش میتوان مطالعه کرد: اول، نهادسازی برای آموزش موسیقیِ فنی اصیل ایران که آن را موسیقی ملی نام نهاده بود؛ دوم، ساختن و بازسازیِ آهنگهای اصیل، محلی و جدید با سازواریِ مدرن؛ سوم، پایهگذاریِ تاریخشناسیِ موسیقی با دیدی عالمانه و منصفانه. در هر سه زمینه او دستاوردهای گرانباری داشته که اینک با گذشت زمان بهتر شناخته میشوند.
نهادسازیِ خالقی با تأسیس انجمن موسیقیِ ملی در سال 1322 شکل مییابد، اما پیش زمینۀ این کار را باید در هنرستان عالی موسیقیِ کلنل وزیری ببینیم. هنرستان عالی موسیقی عنوان تازهای بود برای مدرسۀ دولتی موسیقی بود که در 1307 به سرپرستی استاد علینقی وزیری تأسیس شده بود. این مدرسه (و بعداً هنرستان) از 1313 با برکناری استاد وزیری، زیر ریاست سروان (سرتیپ بعدی) غلام حسین مینباشیان قرار گرفته بود. با روی کارآمدن محمدعلی فروغی به نخست وزیری در مهرماه 1320 دوباره از علینقی وزیری دعوت میشود که سرپرستیِ این هنرستان و ریاست ادارۀ موسیقی کشور، که اینک رادیو تهران را نیز به همراه داشت، به عهده بگیرد.
نخستین اقدام استاد وزیری برگزیدن روحاله خالقی به معاونت خود بود. خالقی ضمن همکاری صمیمانه با وزیری در 1323 اقدام به تأسیس انجمنی نمود که نه تنها عنوان موسیقی که عنوان «ملی» را نیز داشته باشد. انگیزۀ بنیاد این انجمن با نام «انجمن موسیقیِ ملی» – آن طور که از نوشتههای خود خالقی بر میآید – حساسیتی بود که وی از ناآگاهی آقای مینباشیان از موسیقی اصیل ایران یافته بود؛ چون مینباشیان اصرار به روی آوردن به موسیقی پر تحرک اروپایی به منظور پرهیز از اندوهگساری موسیقیِ ایرانی داشت.
خالقی ضمن تمجید از مهارت مین باشیان در نواختن ویلون و کوشش در اجرای کنسرواتوآر اروپایی، از کوتاهی یا ناتوانیِ او در خلق و اجرای آثار پر تحرک در موسیقی ایران انتقاد میکند. ما خواهیم دید که خود خالقی با ساختن آهنگهایی چون «ای ایران» در مایۀ دشتی و «آذربایجان» در دستگاه شور و هارمونیزه کردن تصانیف قدیمی چه گام بزرگی در راه به حرکت درآوردن ملودیهای اغلب یک نواخت موسیقی ما برداشت.
نخستین کار انجمن موسیقی تشکیل ارکستر ملینوازان و اجرای کنسرت بود که به رهبری خود خالقی با حضور هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حبیب سماعی و موسی معروفی نخست در سالن مدرسۀ نظام سپس در سینما تهران واقع درخیابان اسلامبول برگزار گردید. در برنامۀ مهرماه 1323 این انجمن استاد علینقی وزیری که ریاست «جمعیت دوستداران موسیقیِ ملی» را به عهده گرفته بود، سخنانی در لزوم پشتکار و اتکاء به خود بر زبان آورد که پس از گذشت قریب به هشتاد سال هنوز یادآوریِ و تکرار آن برای ذهن ما ایرانیان ضروری به نظر میرسد. وزیری گفت:
پشتکار و ابتکار در افراد نادر است. بسیاری از مردم، مورچه صفت یعنی با همان غریزۀ جمع مال، مشغول اند و هیچ فکر نمیکنند که بهترین نتیجۀ تموّل، به کار انداختن هوشهای مبتکر و نیروهای راکد جامعه است… آری، ما ملتی هستیم اتکایی و جبری. هر چه بر سرمان بیاورند، میگوییم تقدیر این بوده و خود را از زحمت فکر و کار، با همین فرمول خلاص میکنیم. در صورتی که جبریون ملتهای زنده، با نهایت عقیدهای که به جبر دارند باز فرمولهای محرک دیگری شعار خود نمودهاند. از این قبیل که میگویند: «سرنوشت بر شانۀ آدم تنبل و بیحمیّت صد بار سنگینتر است.» (خالقی، سرگذشت..، 2/85)
در همین جلسه علینقی وزیری و سپس حبیب سماعی ساز سلو نواختند، و عبدالعلی وزیری همراه با ارکستر آواز «آهِ سحر»، و احمد عاشورپور و یحیی معتمد وزیری دو آهنگ گیلکی و کردی خواندند. در پایان سرود «ای ایران» برای نخستین بار اجرا شد. این سرود در شنوندگان آن قدر حسن اثر بخشید که چندبار تکرار آن را خواستار شدند. این در زمانی بود که ایران هنوز در اشغال قوای انگلیس و روس و امریکا در جنگ دوم بینالملل بود. به دنبال اجرای این برنامه وزیر فرهنگ وقت هیئت نوازندگان را به مرکز پخش صدای رادیو دعوت کرد که صفحهای از سرود را ضبط کنند که هر روز در رادیو پخش شود. (همو، 89) علاقۀ خالقی به تدریس موجب شد که سال بعد (1324) انجمن کلاسهایی برای تدریس ساز و تئوری موسیقی دایر کند و این کار انجمن را به سوی هنرستان شدن برد که در 1328 رسماً تحقق یافت. در این فاصله انجمن چندین کنسرت در تهران و شهرستانها اجراکرد که بیشتر آهنگ آن ساختۀ خود خالقی بود. سرود آذربایجان اشکی بود که خالقی و رهی معیری بر خاک تبریز در محیط نامساعد مرداد 1324 فرو ریختند. در اصفهان نیز خالقی آهنگی به نام «سرود اصفهان» اجرا کرد که شرح آن داده نشده است. در تهران در جشن استقلال دانشگاه (15 بهمن 1324) آهنگ دیلمان با چهار مضراب جواد معروفی به گوش شنوندگان رسید. در 1326 از جمله برنامههای جالب توجه کنسرت «چه شورها» روی تصنیف عارف قزوینی و «لالۀ آتشین» ساختۀ خالقی با شعر رهی معیری که با صدای بنان به همراهی ویلون صبا و پیانوی محجوبی اجرا گردید.
دومین اقدام اساسیِ خالقی برای نهادینه کردن موسیقی ملی تبدیل «انجمن موسیقیِ ملی» به هنرستانِ موسیقیِ ملی در 1328 بود. این زمانی بود که انجمن از نظر مالی دیگر روی پای خودش نمیتوانست بایستد. به گفتۀ خود خالقی «در کشور ما موجبات دلسردی خیلی زود فراهم میشود.» (همو،113 ) از 1325، ظاهراً از زمانی که فریدون کشاورز وزیر فرهنگ کابینۀ ائتلافی قوامالسلطنه شد، وزیری و خالقی پست وزارتیِ خود را از دست داده بودند. کمکهای فردی اشخاص در ایران فاقد ساختار لازم برای تداوم است، و دولتها نیز هرگز برنامهای برای کمک به نهادهای خودجوش هنری نداشتهاند. در 1328 تنها راه ادامه کار برای خالقی وابسته کردن انجمن موسیقی ملی به وزارت فرهنگ بود، و راهکار آن آموزشی کردن انجمن زیر نام هنرستان موسیقی ملی بود که بتواند به دانشآموزان خود گواهینامۀ کامل متوسطه بدهد. این کار در زمان وزارت فرهنگ عبدالحمید زنگنه و معاونت احمد مهران صورت گرفت. آن طور که از نوشتههای خالقی برمیآید در آن زمان موسیقی سنتی ایران جایگاهی را که امروز (در قرن بیست و یکم) ما از جامعۀ خود نسبت به آن احساس میکنیم نداشته، بلکه زیر آماج حملات موزیک اروپایی و موسیقیهای متداول هندی و عربی قرار داشته است.
چون خالقی در کتابش پیوسته نگران کارشکنی اشخاصی ست که به نام حمایت از موزیک مدرن به برنامههای او بهای کافی نمیدادند. او عاقبت ناچار به چانه زدن با رییس ادارۀ موسیقی وزارت فرهنگ زمان شد که: «شما کنسرواتوار خود راداشته باشید، و ما هم به موسیقیِ ملی توجه میکنیم.» (همو، 124) چنین پیداست که با ورود صفحات خارجی و پخش آن از رادیو تهران و رادیو نیروی هواییِ زمان، تجدّد موسیقایی در معنای غربگرایی خود خریداران بیشتری داشته است، و چه بسا این گرایش تا زمان ظهور و رونق برنامۀ گلهای جاویدان و سپس رنگارنگ (1335 به بعد) دوام داشته است. کار هنرستان موسیقی ملی تا سال 1338 با ریاست روحاله خالقی ادامه یافت.
هنرستان موسیقی ملی شاگردان برجستهای چون حسین علیزاده و فرهاد فخرالدینی تربیت کرد، و برنامههای ارزندهای به مناسبت جشن هزارۀ ابن سینا (1333)، کنگرۀ خواجه نصیر طوسی (1335) اجرا نمود.
در 1338با تشکیل ادارۀ هنرهای زیبا رییس این اداره بر آن شد که هنرستان با ادارۀ خود ادغام و آن را کلاً دولتی کند. او نخستین و شاید مهمترین اقدام خود را در کنار گذاشتن خالقی میدید. خالقی بنا به رویهای که در پرهیز از زار زدن دارد در کتاب خود فقط به داوری در کارکرد و دستاوردهای هنرستان پیش و پس از ادغامش اکتفا میکند، اما دخترش گلنوش از پدرش چنین نقل میکند:
«دیدم دیگر کسی به حرفهای من گوش نمیکند و هر پیشنهادی میدهم در کشوِ میزها بایگانی میشود. هنرستان بهصورت یک اداره درآمد و خود من هم از شور و شوقِ اولیه افتادم و فقط مثل یک کارمند انجام وظیفه میکردم. دیدم که وجود من زاید است و عدهای هم میخواهند که من در راس نباشم. این بود که پیشنهاد بازنشستگی کردم و فوراً پذیرفته شد.» (ای ایران، 280)
آثار ماندگار خالقی
به این ترتیب خالقی با 24 سال سابقه در 53 سالگی از وزارت فرهنگ بازنشسته میشود. اما او که عادت به بیکار ماندن نداشت به رادیو روی میآورد و خیلی زود جایگاه علمی خود را در شورای موسیقی و همکاری با برنامۀ گلها و رهبری ارکستر آن پیدا میکند.
در آهنگسازی و بازپرداخت تصانیف قدیمی یا محلی، خالقی گامهای بلندی برداشت که هم توجه اهل فن را جلب کرد و هم عموم مردم آنها را به دل پذیرفتند. سرود «ای ایران» او بدون پشتوانۀ دولتی عملاً به طور خودجوش مبدل به سرود ملی ایرانیان شد، چه بسا که در آینده به رسمیت هم برسد. فراموش نکنیم خالقی بیش از هر آهنگسازی سرود ساخت که «ای ایران» در رأس آن قرار دارد. دیگر سرودهای خالقی عبارت اند از: آذرآبادگان، اصفهان، شیرو خورشید، کارگران، میهن، پند سعدی، دانش و هنر، شادی، و نیکی و امید. (ای ایران، 16)
از این میان سرودهای «ای ایران» و آذرآبادگان یا آذربایجان» شهرت بیشتری یافتند. در همۀ این سرودها خالقی کوشیده که ضرب آهنگی مناسب با ایده و پیام اصلی سرود بیابد و آن را حرکتآفرین سازد. این کار نه تنها ذوق و دانش که سخت کوشی ویژهای لازم داشته که از هر هنرمندی ساخته نبود. سرود «ای ایران» از نظر مقامی در مایۀ «دشتی» فرود میآید. دشتی یکی از غمگسارترین مایههای موسیقیِ ایرانی است، اما درآمد و ضربآهنگ تند و مواج این سرود نه تنها جایی برای غمناکی باقی نمیگذارد که پیام حرکتآفرینی را از دل خود بیرون میتراود. آهنگ آذربایجان نیز با نسبت کمتری همین حالت را دارد. من از دیگر سرودهای خالقی اجرائی نشنیدهام.
از دیگر آهنگهای مشهور خالقی تصنیف «چنگ رودکی» است که روی شعر مشهور «بوی جوی مولیان آید همی – یادیار مهربان آید همی» از رودکی سمرقندی (م. 329ق) ساخته شده است. رودکی که خود یکی از پیشگامان ترانهسرایی در ادب فارسی ست، چنگ نیز مینواخت. خالقی پس از هزار و صد سال این ترانه را باز به نوازش در آورد. او با استادی خاص خود آن را دو صدایی تنظیم کرد که درسال 1340 با آواز مرضیه و بنان اجرا و پخش گردید.
اجراها ی دیگری از این آهنگ با صدای خاطرۀ پروانه در ارکستر حسین دهلوی و بعدها در ارکسترهای تاجیکستان شنیده شده است، اما در ایران آنچه ماندنی شد، بنا به گفتۀ آقای مرتضی حسینی کردستانی، همان اثری ست که با تنظیم خالقی و نوای بنان و مرضیه بر تارک موسیقی معاصر ما درخشیده است. (هزار آوا، 1399، 1/93)
«حالا چرا» آهنگ استادانۀ زیبایی ست در گوشۀ بوسلیک و عشاق که خالقی آن را در بیات اصفهان تنظیم میکند. خالقی این آهنگ را اولین بار در برنامۀ کنسرت باشگاه موسیقی در 1325 با تار استاد علینقی وزیری و ویلون خودش با صدای عبدالعلی وزیری اجرا کرد. (سرگذشت، 3/111) بعداً در سال 1337 این آهنگ را جواد معروفی برای ارکستر گلها (برنامۀ 210) بازنویسی کرد که با صدا و آواز بیات اصفهان غلامحسین بنان اجرا گردید. این آهنگ روی شعر معروف محمد حسین شهریار با مطلع: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟» ساخته و پرداخته شده است. پیداست که خالقی در صدد کشف موسیقی درونی شعر (فاعلاتٌ، فاعلاتٌ، فاعلات) و تقطیع استادانۀ آن است. طرز هارمونی و پاسخ ارکستر به آوای خواننده همه به گونهای شور و حرکت آفریناند که نشانی برای اندوهگساری ملودی باقی نمیگذارد. آهنگ «می ناب» را نیز خالقی روی غزل حافظ: «دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم» را نخستین بار با ارکستر هنرستان موسیقی در 1327 با صدای ملکه حکمت شعار اجرا نمود. (سرگذشت، 3/104) این آهنگ بعداً با صدای بنان اجرای بهتری یافت.
تصنیف «لالۀ آتشین» آهنگیست که خالقی به سائقۀ ذوق خود در مایۀ افشاری ساخته و سپس رهی معیری بر آن کلام گذاشته است. این تصنیف از دلنشین ترین آهنگهای سنّتی خالقیست که به رغم سازواری (هارمونی) جدیدش فارغ از غمناکی نهفته در نغمات افشاری نیست. جالب است این تصنیف نخست در سال 1325 در مراسمی اجرا میشود که آغازگر دوستی خالقی با داوود پیرنیا میگردد. به این شرح که داوود پیرنیا که معاون قوام السلطنه نخست وزیر وقت و مجری مراسم مزبور در حضور نخستوزیر بود، چند دختر خردسال را با سبد گلهای لاله برای اهدا به حضار وارد کنسرت میکند که بر حسن اثر کنسرت میافزاید و موجب انعکاس خوب آن در روزنامههای زمان میگردد. (سرگذشت، 3/102)
«بهار دلنشین» و «رنگارنگ شمارۀ یک و دو» از آهنگهای بیکلام اما معناآفرین خالقی هستند که بسیار دلنشین به گوش میرسند. بهار دلنشین بعداً با ترانهای از سوی بیژن ترقی همراهی شد که بنان آن را خواند. خالقی سخت پایبند استقلال موسیقی از شعر و کلام بود و پیوسته به معنا آفرینی آهنگهای خود بدون نیاز داشتن به کلام میاندیشید.
او ترانۀ بختیاری و چند آهنگ محلی گرگان را بدون کلام تنظیم و اجرا کرد. از دیگر تصنیفهای خالقی عبارت اند از: آه سحر (روی شعر فروغی بسطامی) نغمۀ ماهور (روی شعر حافط)، شب هجران (روی شعر رعدی آذرخشی) درخور توجهاند. ساختههای خالقی افزون بر پنجاهاند که برخی از آنها در شبکههای مجازی قابل دسترسی میباشند.
از دیگر کارهای ماندگار خالقی بازسازی تصنیفهای قدیمی به ویژه از شیدا، عارف، و استاد وزیری است. این کار بیشتر در ارکستر گلها انجام گرفت. در واقع اجرای هارمونیزۀ این تصانیف روح تازه و زندگیِ دوبارهای به آهنگ آنها داد. نمونه اش تصنیف ماهور «اگر مستم من از، عشق تو مستم» از علیاکبر شیدا ست که اجرای هارمونیزه آن همراه با معرفی جانانۀ برنامۀ گلها هویت تازه و شهرت فراگیری به آن داد. از شیدا تصنیفهای «دوش دوش» در افشاری و «سلسلۀ موی دوست» در اصفهان نیز با بازسازی خالقی عرضه شدند و شهرت یافتند.
از ترانه های عارف قزوینی «از خون جوانان لاله دمیده» در دشتی، و «نمیدانم چه در پیمانه کردی» در افشاری شهرت بیشتری دارند. نغمات هر دو ترانه در بازسازی هارمونیزۀ خالقی تنوع بیشتری یافتهاند. جالب اینکه داوود پیرنیا مبتکر و سرپرست برنامۀ گلها با علم به اینکه عبارت «از خون جوانان وطن لاله دمیده» ناظر بر وقایع عصر مشروطه است، دربازسازی آن در سالهای اولیۀ پس از 28 مرداد 1332به خاطر همین عبارت درنگ داشت و اجرای آهنگ تا اوایل دهۀ 1340 طول کشید.
در بازسازیِ آهنگ «از کفم رها شد مهار دل»سرودۀ عارف، خالقی ملودی آهنگ را از افشاری به حجاز برد و نغمۀ جدیدی با ضرب آهنگ (ریتم) تند بر آن افزود که با صدای مرضیه سازواره و اجرا گردید. با این همه باید گفت که همان افشاری یک نواخت عارف که با صدای سیما بینا و دیگران به گوش رسیده، لطف و نشئۀ متفاوت خودش را دارد هرچند اندکی اندوهناک باشد.
آثار نوشتاری خالقی
آثار نوشتاری خالقی نیز درخور توجه ویژهاند. از آنچه به چاپ رسیده است سه کتاب چند جلدی و یک مجموعه مقالات پرحجم را در دست داریم. نظری به موسیقی نخستین کتابی به نظر می رسد که خالقی در 1316 در دو جلد به چاپ وزارت معارف زمان رسانده است. جلد اول این کتاب تئوری موسیقی را با زبانی ساده و گویا بیان می کند، و جلد دوم پس از اشارهای به تاریخ موسیقی اصول نغمات، مایهها و دستگاههای موسیقی ایران را شرح میدهد. در این کتاب خالقی (ظاهراً به تشویق وزارت فرهنگ زمان و با توجه به منابع فارسی، عربی و فرانسه موجود) با نگاه تاریخی خوبی موسیقیِ ایرانی و منابع علمیِ آنرا ارزیابی می کند. خالقی پس از ذکر شمّهای از کارهای علمی فیلسوفان و نویسندگان اغلب ایرانی مسلمانی که در زمینه موسیقی نیز رساله نوشتهاند، به برآورد موجزی از دستاورد آنان در زمینۀ موسیقی برمیخیزد. این فیلسوفان عبارتاند از فارابی، ابنسینا، قطبالدین شیرازی ؛ و نویسندگان عبارتاند از:ابراهیم موصلی و پسرش اسحاق موصلی، ابوالفرح اصفهانی، صفیالدین ارموی، عبدالقادر مراغهای، و محمود عاملی. خالقی پس از اشارۀ کوتاهی به کارکرد موسیقایی آنان می نویسد: «اشخاصی که در موسیقی کتاب نوشتهاند تقریباً همه از یکدیگر تقلید کرده اگرچه تا اندازهای در صدد بودهاند مطالب که پیشینیان نوشته تکمیل کنند ولی بحث تازهای در میان نیاوردهاند.» (نظری به موسیقی، 1317، 2/51)
این داوریِ ساده گویای حقیقتیست که فقط از کوشندۀ سرراستاندیشی چون روحاله خالقی ساخته بود که بیتعارف دستاورد موسیقایی نامهای بزرگ را در جایگاه خود بنشاند. او از ارزش علمی و فلسفیِ کار نامداران مزبور به ویژه از فارابی و قطبالدین شیرازی، که در موسیقیِ عملی یعنی نواختن ساز هم تبحر داشتند، چیزی کم نمی گذارد، اما این حقیقت را نمی تواند پنهان کند که دانشمندان مسلمان در زمینۀ موسیقی بر آنچه از ترجمۀ منابع یونانی وام گرفته بودند، چیز عمدهای نیفزودند. یعنی با تحریم غناء و عمل لغو شمرده شدن موسیقی در فقه جایی برای بروز موسیقی جز در زمزمه یا خروش تصوف و تعزیۀ تشیع باقی نمانده بود.
خالقی در جلد دوم نظری به موسیقی از ادوار و ابعاد موسیقی قدما، و از مایهشناسی دستگاهها، آوازها، گوشههای موسیقی کنونی ما، همچنین از حالات آنها یعنی پیام شور و عشق یا اندوه و اندرزی که در خود نهفته دارند، به تفصیل سخن گفته است.
کتاب ارزندۀ دیگر خالقی سرگذشت موسیقیِ ایران است که سند گویایی ست از وضع موسیقی زمان خالقی و میراثی که این موسیقی از چند نسل گذشتۀ خود به ارث برده است. در مقدمۀ جلد اول این کتاب خالقی اسامی شماری از نوازندگان عصر صفویه و زندیه را میآورد، ولی تصریح می کند که پس از عبدالقادر مراغهای کار علمی نوشتاری هم در زمینۀ موسیقی انجام نگرفته، و موسیقی بیشتر وسیلهای شد برای استفادۀ مطربی در دست زورمندان زمان.
خالقی گلایه میکند که بعد از صفویه موسیقی دیگر آن اعتبار را نداشته که دربارهاش رساله هم نوشته شود، فقط اشاراتی به آن ضمن مطالب دیگر در کتابهای تاریخی آمده است. خالقی با پیگیری خود، چه بسا با همیاری دوست خود پرویز ناتل خانلری (که از او نام می برد) به آن منابع دسترسی یافته و اطلاعات خوبی با برآوردهای دقیق به دست میدهد، و این برآوردها بارها مورد استناد نویسندگان بعدی قرار گرفته است. خالقی تا آنجا که مقدورش شد شرح حال و تصاویر نوازندگان و خوانندگان عصر قاجار را گردآوری میکند. او از گوبینو، سفیر فرانسه در ایران عصر ناصرالدین شاه، نقل می کند که نجبا و اشراف ایران تار زدن را یک نوع عیب میدانند یا لا اقل باعث سبکی خود میشمارند. (همو، 1/20) با این همه یک استاد تار به نام آقا علیاکبر فراهانی (م. 1278 ق) با مهارت و متانتی که در خود داشت، توانست جایگاه خوبی نه تنها در دربار ناصرالدین شاه که در جامعۀ زمان بیابد، و در نتیجه روایت او از آوازها و نغمات رایج در ایران معیار شناخت و سامانبخشی ردیف موسیقی کنونی ایران گردید. این روایت بعداً توسط برادر و فرزندانش به نسل بعدی منتقل، نوشته و ثبت شد. خالقی با ذکر ماجرا بر درستی این ردیف و نمایندگی آن از موسیقی آوازی ایران صحه میگذارد.
به موازات شناخت ردیف موسیقی نهادهای آموزش و ترویج موسیقایی از سه طریق زیر شکل می گیرند: نخست، از راه دولتی با تأسیس شعبۀ موزیک مدرسۀ نظام دارالفنون به سرپرستیِ موسیو لومر فرانسوی؛ دوم، از راه تصوف با تشکیل انجمن اخوت و رامشگران اهل صفای ظهیرالدوله که هنرمندان برجستۀ آن چون علیاکبر شیدا، عارف قزوینی، و غلامحسین درویش تصنیف به معنای امروزی را بنیان می گذارند. سوم، از راه موسیقی مذهبی ومسیر شگفتآوری که موسیقی مذهبی شیعه در رویکرد به روضهخوانی، عزاداری، و سرانجام تعزیه پیمود، و عملاً به زنده نگهداشتن بخشی از موسیقیِ بومی ایران انجامید.
جلد دوم کتاب سرگذشت موسیقی ایران اختصاص به نقش استاد علینقی وزیری در نوگرا کردن موسیقی و آموزش موسیقی دارد. این نقش از سال 1302 آغاز میشود و تا 1313 بیش از یازده سال به طول میانجامد، و وزیری آثار و اقدامات اساسیِ خود را در همین دوره پدید میآورد. بار دیگر از مهر 1320 تا اوایل 1325 که وزیری موسیقی وزارت فرهنگ و رادیو تهران را به عهده میگیرد. وزیری بار سومی هم در دورۀ نحست وزیری اسدالله علم در 1341 نیز به مدت کوتاهی عهدهدار موسیقی رادیو میشود که از آن ذکری در کتاب خالقی نیامده است. احتمالاً فرصت تجدید چاپ و ذکر ماجرا برای خالقی پیش نیامده بود. کارکرد وزیری در آهنگسازی و به راه انداختن کلوپ، کنسرت، اپرت و تابلوهای موسیقی و نوشتن کتاب و دستور نواختن ساز همه در این بخش از کتاب خالقی آمده است. جلد سوم کتاب اقدامات خود خالقی را در تأسیس انجمن و سپس هنرستان موسیقی، و همکاریاش با رادیو شامل میشود که شرح آن گذشت.
خالقی بیش از 140 مقاله نوشته است که به همت گلنوش خالقی در 1385 در تهران در مجموعهای به نام ای ایران به چاپ رسیده است. این مقالات یادداشتهای مسافرت به هندوستان، رومانی و شوروی، گفتوگوهای خالقی با سردمداران موسیقی کشور، و پژوهش ویژۀ او در موسیقی را در بر میگیرند. باید بیفزاییم که خالقی در زمینۀ قواعد هارمونی نیز کتاب تخصصی ویژهای دارد که این نگارنده به آن دسترسی نیافته است.
لازم به یادآوری ست که خالقی غیر از رهبریِ ارکستر شمارۀ یک رادیو، و بعداً ارکستر گلها، دو برنامۀ آموزنده به نامهای ساز سخن و یادی از هنرمندان ایران را نیز در رادیو تهیه میکرده است. برخی از شنوندگان آن روزگار هنوز گفتارهای پربار و تجلیلهای دلنشین او ازهنرمندان گذشتۀ ایران را به یاد دارند، و با هر یادآوری چه بسا این شعر حافظ را با خود زمزمه کنند:
به مستان نوید سرودی فرست
به یاران رفته درودی فرست