دکتر رحیم سالاری ـــ
جناب دکتر احکامی
مقاله جنابعالی در بررسی کتاب «مبارزه قهرمانانه، شکست تلخ» تألیف دکتر بهمن آزاد درشماره زمستان نشریه برایم خیلی جالب بود و به عنوان یک هوادار سابق کمونیسم خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را به یادم آورد. آن طوری که از بررسی برمیآید نویسنده معتقد است که یک دوره با شکوه سوسیالیستی با انقلاب کبیر اکتبر آغاز شد و سرانجام به دست یک عده کودتاچی به سرکردگی گورباچف از هم پاشیده شد. ولی به عقیده بنده حقیقت خیلی پیچیدهتر از این است.
دوران انقلاب روسیه را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد. مرحله نخست یا دوران تزارها که با وجود ظلم و ستم فراوان و اختلافات طبقاتی روسیه در معیار زمان خود، یک کشور پیشرفته محسوب میشد و از لحاظ علمی، صنعتی، دانش، ادبیات، موسیقی و هنر مقام بالایی در میان کشورهای بزرگ داشت. دانشگاه سن پترزبورگ با بهترین دانشگاههای دنیا برابری میکرد و تعداد زیادی دانشجویان اروپایی در آن تحصیل میکردند. بسیاری از بزرگان زمان قاجاریه و اوایل پهلوی فارغالتحصیلان این دانشگاه بودند.
مرحله دوم زمان پیروزی انقلاب، به قدرت رسیدن لنین و یارانش بود که از دورانهای درخشان تاریخ معاصر بهشمار میآید. سیاست عدم مداخله در امور سایر کشورها و ترویج آزادی اثرات عمیقی در جهان و ایجاد جنبشهای آزادیطلبانه به خصوص نواحی شمال ایران گذاشت. مرحله سوم، دوران بعد از مرگ لنین و به قدرت رسیدن استالین و ایجاد یک دیکتاتوری مخوف بود. میلیوننفر در گولاش های سیبری جان باختند و یا به جوخههای اعدام سپرده شدند.تقریباً تمامی فرماندهان ارشد ارتش تزاری کشته شدند. حق رأی آزاد و ابتکار شخصی از مردم گرفته شد. پرده آهنین (دو ردیف سیم خاردار به ارتفاع ۱۰ متر و برجهای دیدهبانی هر ۱-۲ کیلومتر) دور روسیه کشیده شد و آزادی رفت و آمد از مردم سلب شد.روزنامهها و احزاب جز حزب کمونیست تعطیل گشتند. روسیه دچار کمبود مواد غذایی و اولیه شد و همه چیز جیرهبندی شد.صفهای طولانی برای خرید نان و سایر مایحتاج اولیه را همه به خاطر دارند. ارتش سرخ با وجود داشتن بالاترین تعداد سرباز به علت ضعف فرماندهی و تجهیزات پیشرفته قابلیت جنگی خود را از دست داد و همین امر یکی از عوامل شروع جنگ جهانی دوم شد. ارتش آلمان نازی در زمان کوتاهی به دروازههای قفقاز و مسکو رسید و اگر کمکهای آمریکا نبود روسیه نابود میشد. بعد از پایان جنگ روسیه کشورهای اروپای شرقی و سواحل بالتیک را به قلمروی خود افزود. در ایران حکومتهای دست نشانده در آذربایجان و کردستان بر پا کرد و بعدها با معاملات سرّی پشت پرده و گرفتن امیتازات از غرب آنها را به حال خود رها کرد.
حزب توده در زیر نقاب انترناسیونال سوسیالیسم عملاً مجری سیاست و منافع شوروی در ایران بود. حزب در تضعیف دولت مصدق رل عمدهای بازی کرد و در بحبوحه مبارزات نفت و ضدامپریالیستی شعار صلح را سر داد و تودهای ها کبوترصلح را به یقه لباس خود وصل میکردند. در کودتای ۲۸ مرداد حزب توده با وجود دهها هزار عضو فعال و هزارها طرفدار سازمان اطلاعاتی و نظامی سکوت کرده و به میدان نیامد و اجازه داد عدهای محدود از اراذل و اوباش جنوب شهر به سرکردگی شعبان جعفری، با کمک هنگ قزوین و فقط یک میلیون دلار پول سیا دولت ملی مصدق را سرنگون کنند. بعدها هم حزب با مرتجعین مذهبی به انقلاب اسلامی کمک کرد. نتیجتاً به دست ملایان به کلی از بین رفت.
اصولاً سوسیالیسم نوع روسی با شکست مواجه شد. در سفرهایم به بعضی از کشورهای اروپای شرقی، سواحل بالتیک و غرب روسیه مردم را ضدکمونیست یافتم و هیچکس علاقه برگشت به دوران گذشته را نشان نمیداد.من با عقیده دکتر آزاد در مورد جامعه کنونی روسیه و فاصله طبقاتی کاملاً موافقم. بعضی از رهبران سابق حزب کمونیست به سرمایه داران بزرگ تبدیل شدهاند. دلیل این اتفاق وجود فساد گسترده در دستگاه اداری و دیکتاتوری است. این اتفاقات در کشورهای اروپای غربی و اسکاندیناوی بندرت پیش میآید. ثروتمندان موظف به پرداخت مالیاتهای بالا هستند تا خرج طبقات پایین شده و به استحکام جامعه کمک کرده و در ضمن ابتکار شخصی را خدشه نزند.
در خاتمه بایستی عرض کنم که حاکمیت هیچ طبقه از جمله کارگران و زحمتکشان باعث پیشرفت و سعادت اجتماع نمیشود. دلیلش روشن است. زیرا در ایجاد فرآوردههای صنعتی و کشاورزی برخلاف تصور بعضی کارگران و کشاورزان رل اساسی ایفا نمیکنند، بلکه همکاری و همآهنگی دستهجمعی طراحان، کارگران، متخصصین، سرمایهگذاران، بازاریان و از همه مهمتر کنترل کیفیت است که یک محصول قابل استفاده و قابل فروش به وجود میآید نه مانند فرآوردها و ماشینهای ساخت شوروی که در بازار آزاد خریداری نداشت.
علاوه بر عوامل ذکر شده، برای پیشرفت بشر وجود افراد نابعه و دوراندیش مانند بیل گیتس، سام وال، استیو جابز و غیره نیاز است که نه تنها خود بلکه اجتماعی بشری را هم به جلو میبرند.در یک جامعه کمونیستی ابتکار شخصی رشد نمیکند.