مسعود بهنود – بی بی سی – برج آزادی که نماد تهران است در پایان هفته رنگ به رنگ و نورانی شد و یک نورپرداز و موسیقی ساز مشهور جهانی نخستین اجرای جهانی ویدئو مپینگ را به نمایش گذاشت. اجرای استفان دو ژراندو با نام هزار توی زمان ساعتی بعد با تکرار هزاران باره در سلفی‌های جوانان در شبکه‌های اجتماعی در تمام دنیا پخش شد. دوژراندو به خبرگزاری تسنیم توضیح داده که هزارتوی زمان اثری است در ارتباط با زمان، حافظه و فضا و برج آزادی این توانایی را دارد که همه این ابعاد را با هم یکی کند: “از پانزده سال پیش‌ که روی این‌ پروژه کار می‌کنم، در تلاش برای یافتن ارتباط و عدم ارتباط هستم. تفکر پشت این اثر رسیدن‌ به مفهوم عدم ‌پیش‌بینی است.در اینجا تصاویری شاعرانه می‌بینید که گاهی اجزایی از متن هستند که همه اینها با الگوریتم‌ کنترل می‌شوند.”

خبر رسید که فیلم خشت و آینه ساخته ابراهیم گلستان فیلمساز مولف، در بخش فیلم‌های کلاسیک جشنواره ونیز ۲۰۱۸ در کنار آثار کلاسیک سینماگران نامداری چون ویسکونتی، ارمانو اولمی، آلن رنه، برادران تاویانی، بیلی وایلدر و دسیکا دوماه دیگر، همزمان با هفتاد و پنجمین دوره جشنواره ونیز به نمایش در می‌آید.

جشنواره ونیز به همین منظور با اجازه سازنده نسخه مندرس فیلم را بازسازی کرده است.

با اینکه بیش از ۵۵ سال ازساخت فیلم خشت وآینه می‌گذرد، به گفته پرویز جاهد منقد سینما منتقدان سینمای ایران و تاریخ نویسان سینمای غرب اشاره‌ای به این فیلم درکتاب‌های خود نکرده‌اند و برخی نمی‌دانستند چنین فیلمی در ایران ساخته شده است اما این فیلم دوباره کشف شده، در سال‌های اخیر ارزش‌هایش شناخته شده و در جشنواره‌های مختلف حضور پیدا می‌کند.

ابراهیم گلستان دو فیلم بلند سینمایی دارد خشت و آینه و اسرار گنج دره جنی که فیلم نخست، بهترین اثر این سینماگر است و به جوایز معتبری دست یافته و تقدیر شده است.

شیواتیر

به گزارش ایلنا، شیواتیر فیلم نیمه بلندی به کارگردانی و نویسندگی هیلا صدیقی است که به افسانه آرش کمانگیر بر اساس منظومه آرش سیاوش کسرایی پرداخته است.

هیلا صدیقی که بیشتر به عنوان شاعر شناخته می‌شود، از نوجوانی به فعالیت‌های هنری و ادبی مشغول بود. مدتی انجمن فرهنگ ادبی نیستان را تاسیس کرد و خود دبیرش بود. در دانشگاه حقوق خواند و در همان دوران از جمله بنیان گذاران کانون کیمیاداران جوان شد که کارشان حفظ و احیا میراث‌های فرهنگی کشور بود.

آثار نقاشی وی در نمایشگاهی در بهمن ۹۰ به نمایش درآمد و شعرخوانی‌هایش در انجمن‌های ادبی، همراه با چهره‌های ماندگار عرصه شعر، در جوانی نام او را مطرح کرد. جایزه هلمن همت دیده‌بان حقوق بشر در سال ۲۰۱۰ به او اهدا شد.

شیواتیر، تازه‌ترین اثر وی با این مقدمه‌ آغاز می‌شود که: “اسطوره‌ها پیوندی دارند با ما که گاه محسوس و ملموس و گاه نامحسوس و زندگی فرهنگی، اجتماعی، حتی هنری ما را زیر سایه‌ خود می‌گیرند.”

شیواتر بازخوانی و بازی خوانی آرش کمانگیر ، قصه‌ای که عاطفه و باور چند نسل را به هم پیوند می‌دهد، قصه‌ای که پر از امید و پیروزی و قهرمانی است، قدمی نوست در خوانش قصه‌های کهن با سبک و ابزار مدرن… هنوز هزار و یک قصه‌ نخوانده داریم. برای ساختن فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که شخصیت‌های خیالی یا حقیقی‌اش را از ادبیات تاریخی این سرزمین وام بگیرد نیاز به راهی داریم که اگرچه طولانی نیست اما کمی سخت و پرپیچ است.

شیواتیر فیلم نیمه بلندی از چکامه خوانی افسانه آرش کمانگیر بر اساس منظومه سیاوش کسرایی است. هیلا صدیقی گفت: “ما هدف را آنجا گذاشته‌ایم، بازخوانی قصه‌هایی که با آن نقاط روشن و مثبت فرهنگ و خوی سرزمینمان را احیا و زنده کنیم، نمادها و مفاهیمشان را بازیابی کنیم و اسطوره‌ها و افسانه‌هایمان را به بیرون از مرزها بشناسانیم.”

 

درگذشت پسر شاپور و فروغ

اول هفته بود که خبر رسید که کامیار شاپور در ۶۶ سالگی درگذشت، تا بود دوست داشت او را فرزند پرویز شاپور کلمه شناس و طراح و طنزنویس بشناسند. در ۹ سالی هم که بعد از درگذشت شاپور ماند، هیچ گاه تن نداد به فرزند فروغ فرخ زاد شناخته شدن. پدرش بزرگش کرد. مانند پدر شد. اگر شعر هم گفت تحت تاثیر پدر بود. اما تیتر روزنامه‌ها از او اطاعت نکرد. همه جا نقش بست فرزند فروغ درگذشت.

یک فیلم که آشنایی از او گرفته بود و کنار پارکی گیتار می‌زد، برخی را به این خیال انداخت که او دوره گرد بی‌خانمان بوده که نبود. شبیه ترین کس بود به پدرش که شاعر مسلکی وارسته از دنیا بود و کامیار هم چنین بود.

آخرین کسی که به سراغش رفت و راضیش کرد به مصاحبه‌ای، امیرحسین مصلی بود که با احتیاط توانست چند کلمه‌ای از او درباره مادر بگیرد وگرنه مایل نبود مدام وی را به نام کسی بخوانند که نمی‌شناختنش.

در پاسخ سوال مصلی درباره خاطرات خود با مادر می‌گوید: “بسیار مختصر هستند؛ اما خاطره فراموش ناشدنی که در ذهنم مانده این است که زمانی که پدر و مادرم از هم جداشده بودند من دیگر فروغ را ندیدم تا دوره دبیرستان که در دبیرستان فیروز بهرام بودم یک روز کلاس تعطیل‌شده بود و من در حیاط با یکی از همکلاسی‌هایم در حال دعوا کردن بودم که یکی از دوستانم میان دعوا آمد و گفت شاپور مادرت آمده و کنار در منتظر توست. من خیلی تعجب کردم چون مادر من تا به ‌حال چنین کاری نکرده بود… تا کنار در رفتم و فروغ را دیدم. خیلی حرف نزدیم. با هم‌قدم زنان به سمت خیابان جمهوری رفتیم، سمت خیابان حافظ، صحبت‌های فروغ را به خاطر ندارم فقط گریه‌های فروغ را به یاد می‌آورم و نمی‌‌توانستم آن را درک کنم؛ و به همین خاطر همراهی‌اش نکردم و به خانه برگشتم.”

“خیلی‌ها که این خاطره را می‌شنوند، از من می‌‌پرسند درباره دیدارتان با فروغ به پدرتان چیز‌ی گفتید یا نه؟ نه. من با پدر راجع به این موضوع صحبتی نکردم تا بعدها که این خاطره را درجاهای مختلف تعریف کردم و ایشان متوجه شدند. این تنها خاطره من از فروغ بود.”

در بخش دیگری از مصاحبه، مصلی از کامیار شاپور می‌پرسد که چه کسی خبر درگذشت فروغ را به او خبر داد: “پدر خبر تصادف و فوت فروغ را به من داد اما مرا برای تشییع‌ جنازه و مراسمش نفرستاد جز یک‌بار که من همراه با دوست پدرم آقای اردشیر محصص برای لحظاتی در مراسم فروغ حضور پیدا کردم؛ اما متاسفانه جزییات را به خاطر ندارم. و تمام.”

نام فروغ سنگین است. چندی قبل که خانه کاوه گلستان -فروغ سال‌های آخر عمر را در آن جا زیست- تخریب می‌شد باز خبر راجع به خانه ‘فروغ’ بود. کسی البته چیزی از مهرک گلستان آخرین صاحب خانه، نشنید که رپ می‌خواند و چیزی از فروغ نمی‌داند. نامش اما متبرک است.