قسمت پانزدهم – شاهرخ احکامی …اما گلاره با ملایمت گفت که پرونده من چیز دیگری میگوید و گرفتاریها یکی دو تا نیست و کتاب جدید من باعث شده تا مشکلات گذشتهام دوباره... Read more »
قسمت چهاردهم -شاهرخ احکامی شاهپور داستانش را این طور ادامه داد: پس از مدتها انتظار بالاخره برای دیدار شهره رهسپار رم شدم. پیش از پرواز، چند ساعتی مأموران فرودگاه پاسپورت مرا نگهداشته... Read more »
قسمت سیزدهم – شاهرخ احکامی شاهپور پس از دیدار شهره، تصمیم گرفت چند ماهی به ایران نرود و در نزدیکی فرزندانش، که مدت زیادی از آنها دور بود، بماند. خاطرات دیدار شهره... Read more »
قسمت دوازدهم -شاهرخ احکامی شاهپور در ادامه داستان به من گفت، پس از مدتها انتظار و ناامیدی بالاخره، روزی شهره زنگ زد و با هیجان گفت که حاضر است با او دیدار... Read more »
قسمت یازدهم – شاهرخ احکامی با تعجب به ماندانا گفتم که هیچ فکر نمیکردم که او آنقدر از نوشتههای من بدش بیاید و اصلاً به کارهای مطبوعاتی من توجه و علاقهای نداشته... Read more »
قسمت دهم – شاهرخ احکامی – روزها و هفتهها گذشت. در تماسهای مکرری که با شهره داشتم از هر چیزی باهم حرف زدیم، ولی دیگر جرأت طرح مسأله دیدار را نداشتم، تااینکه... Read more »
قسمت نهم – شاهرخ احکامی پس از شنیدن داستان شهره، به شاهپور یادآوری کردم که داستان دریافت نامه و پاسخ او را به من گفته بودی. حالا بهتراست اگر آمادگیاش را داری،... Read more »
قسمت هشتم ــ شاهرخ احکامی روز دیگر که شاهپور زنگ زد، سؤالی را که بارها میخواستم از او بپرسم، ولی داستانهای شنیدنی و شگفتانگیزش که برایم سخت جذاب بود، مانع از آن... Read more »
قسمت ششم – شاهرخ احکامی سخنان شاهپور و داستانهای شهره برایم بسیار جالب وشنیدنی و در عین حال غمانگیز و تأسفآور بود. اما یک مطلب توجه مرا جلب کرده و مرا اذیت... Read more »
شاهرخ احکامی – قسمت پنجم دوستم، شاهپور گفت یکی از روزهایی که طبق قرارمان، با محبوبم تلفنی صحبت میکردم، از او خواستم در گفتگوهایمان هر بار، نه تنها از ماجراهای روزمره همدیگر... Read more »